ماه از دستان تو آب می خورد
مهتاب نور می گیرد
و شب قصه ساز هزار و یک شب می شود
برای پروانه شدن پیله ی دستان تو کافیست ...
اصغر عزیز ، ای که بلندترین آسمانها هم در بزرگی روح تو غبطه می خورند ! همّتت آن قدر بلند است که تیزترین نگاه از رسیدن به بلندایش باز می ماند ! تو التهاب آن افتخار بزرگ را فهمیدی و دستان طلایی ات نقطه عطفی دیگر را در تاریخ هنر این سرزمین برایمان رقم زد .
اسکار را تو در شرایطی بردی و این نور را تو در لحظه ای تاباندی ، که فضای تیره و تار این سرزمین بیچاره ، دستخوش بی رحمی و سیاهی شده بود که سایه سرد اش لرزه بر اندام همه ی ما افکنده .
تو ثابت کردی که می توان بار دیگر همان دوران خوب و خوش رشد و پیشرفت را داشت ، تو ثابت کردی که ایرانی لایق بیش از آن چیزی است که امروز بر او به نا حق روا داشته اند .
تو مایه افتخار ما شدی ، غرور بار دیگر به خانه های ما بازگشت و اکنون وقت خود باوری و فتح قله های بیشتر و بزرگتر است . تو راه را هموار کردی و مشت محکمی کوبیدی بر دهان ضحاک های زمانه و حسادت طلبان خرافه پرست .
باشد که با این شعله ی امید ، شادی و شور بار دیگر به خانه هایمان بازگردد .
دست مریزاد