می نویسم که یادم نره!

Things it yearns to remember

می نویسم که یادم نره!

Things it yearns to remember

گربه ها

کوچک‏ترین گربه جهان

مستر پیبلس (Mr. Peebles ) کوچکترین گربه جهان است.که موسسه رکوردهای جهانی گینس نیز این گربه را به عنوان کوچکترین گربه جهان با ۲ سال سن،یک کیلوگرم وزن و ۱۵ سانتی متر بلندا پذیرفته است. این گربه به طور کامل در یک لیوان ۲۰۰ میلی گرمی جا میشود.مستر پیبلس کوچک که حالا یک ستاره شده در گذشته زندگی بدی داشته و صاحب قبلی اش او را دوست نداشته چون که خیلی کوچک بوده.

مستر پیبلس :: Mr. Peebles

مستر پیبلس :: Mr. Peebles

مستر پیبلس هم اکنون با دکتر Donna Sassman در ایالت ایلی‌ نویز در ایالت‌ متحده‌ امریکا زندگی می کند. وی میگوید من در خانه ای  در حال واکسن زدن به سگی بودم که این گربه با نمک را دیدم و از صاحبش پرسیدم آیا میتونم  اون را داشته باشم و اون پذیرفت و گربه را به من داد.

دکتری در کلینیک دامپزشکی می گوید مستر پیبلس دارای اختلال ژنیتیکی میباشد و تا مدتها  انتظار میرود بتواند عنوان کوچکترین گربه جهان را نگه دارد.زیرا مستر پیبلس از سن نرمالی که  گربه ها به رشد کامل میرسند گذشته است.

دکتر Donna Sassman میگوید من هنوز مجبورم روزی ۴ وعده غذا به او بدهم تا با این کار وزنش را حفظ کنم.او میگوید من اون را بین خودم و شوهرم گذاشته و او در بالای بازو های من میخوابد،و هنگامی که هوا سرد است او برروی گردن من میخوابد.و یکی از بهترین عادت های گربه کوچولو آمدن روی چانه من و لیسیدن و بوسه دادن به من است.

مستر پیبلس :: Mr. Peebles

مستر پیبلس :: Mr. Peebles

جالب است بدانید کوچک ترین نژاد گربه های جهان نژاد سنگاپوریست.

 

 

کوچکترین گربه دنیا
 
 

سینما

   شبانه روز     

درجه بندی (64 رأی)

کارگردان: امید بنکدار، کیوان علیمحمدی
...
نویسنده: امید بنکدار، کیوان علیمحمدی
...
سال تولید: 1387
...
بازیگران: نیکی کریمی، پارسا پیروزفر، خاطره اسدی، لادن طباطبایی، مریم بوبانی، شاهرخ فروتنیان، ستاره اسکندری، فرزان اطهری، مهناز افشار، بهنوش بختیاری، حامد بهداد، حمیدرضا پگاه، رویا جاویدنیا، فریبا جدیکار، فلامک جنیدی، نگار جواهریان، آزاده صمدی، سپیده علایی، محمدرضا
...
سایر عوامل: مدیر فیلمبرداری: مرتضی پورصمدی تدوین: کیوان علیمحمدی، امید بنکدار مدیر تولید: هایده قریشی طراح صحنه: آیدین ظریف طراح لباس: شیده محمودزاده طراح گریم: سودابه خسروی صدابردار: مهدی صالح کرمانی برنامه‌ریز و دستیار کارگردان: علی تیموری عکاس: حافظ احمدی
...


 خلاصه داستان:

فوژان رهایی، طراح لباس قرار است با پسر دایی خود ازدواج کند. اما با ورود بابک ... مرجان به رغم بیماری خود و مادرش و شکستی که در ازدواج تجربه کرده، می کوشد دوباره روی پای خود بایستد و زندگی اش را از نو بسازد... سیاوش نقاش آبرنگ با وجود بیماری رماتیسم، زندگی آرامی با همسر خود دارد، اما روزگار ... تاج السلطنه که از دسیسه های اندرونی به تنگ آمده خاطراتش با معلم نقاشی اش سلیمان را مرور می کند ...

بفرمایید شام

سریال بفرمائید شام ایرانی به زودی در شبکه خانگی

 

 

با پایان تصویربرداری ۱۰ قسمت از مجموعه «بفرمایید شام ایرانی» به کارگردانی بیژن بیرنگ و تهیه‌کنندگی مؤسسه سینما ۲۴ به زودی سری اول مجموعه در شبکه نمایش خانگی توزیع خواهد شد.

 

در این مجموعه تعدادی از بازیگران سینمای ایران با هم به رقابت پرداخته‌اند که از میان آنها می‌توان به شقایق دهقان و مهدی پاکدل اشاره کرد.

تدوین قسمت‌های ضبط شده این برنامه ، همزمان با تصویربرداری گروه‌های جدید در حال انجام است.

در آینده‌ نزدیک، چگونگی حضور عموم علاقه‌مندان به شرکت در این برنامه، از طریق رسانه‌های جمعی اعلام می‌شود.

تعدادی از عواملی که در ساخت این برنامه همکاری دارند، عبارتند از کارگردان:

بیژن بیرنگ / دستیار اول کارگردان: رضا یزدانی / مدیر برنامه‌ریزی: ثمره نیک سرشت/ طراح صحنه: صحرا بی‌رنگ/ طراح چهره‌پردازی: مریم شکرایی/ تصویربرداران: هادی پویان، مهدی قنبرزاده/ نور: یدالله بشک/ صدابردار: کامران کیان ارثی/ مدیر تولید: حسین عباسی/ تدوین: ناصر فخری

بفرمایید شام

دانلود تبلیغ فیلم بفرمایید شام با حضور بازیگران زن و مرد ایرانی

دانلود تبلیغ فیلم بفرمایید شام ایرانی

 

از لینک زیر دانلود کنید:

http://khabaronline.ir/system/files/new_-_befarmaiin_sham_ir.flv 

 

 

 

یا 

 

دانلود تبلیغ فیلم بفرمایید شام با حضور بازیگران زن و مرد ایرانی


دانلود با لینک مستقیم | لینک کمکی

فرمت : Flv
پسورد : wWw.ShaFa.Com
منبع : khabaronline.ir

سگ های باحال

بزرگترین سگ های دنیا


بزرگترین سگ های دنیا





بزرگترین سگ های دنیا





بزرگترین سگ های دنیا




 

 

 

تا حالا سگ کوچکی مثل این دیدی؟! 

سگ ها

حیوانات
حیوانات
حیوانات

فقط مقایسه کنید

این فقط یک کارت نیست

متن جالب یک کارت عروسی  

 



آخر این هفته جشن ازدواج ما به پاست

 

 

نظر یادتون نره



با حضور گرم خود در آن صفا جاری کنید

ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است

لطفا از آوردن اطفال خودداری کنید

بر شکم صابون زده ،آماده سازیدش قشنگ

معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید

تا مفصل توی آن جشن عزیز وباشکوه

با غذا و میوه آن جشن افطاری کنید

البته خیلی نباید هول و پرخور بود،هان!

پیش فامیل مقابل آبروداری کنید

میوه،شیرینی،شب پاتختی مان هم لازم است

پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید

گرکسی با میوه دارد می نماید خودکشی

دل به حال ما و او سوزانده،اخطاری کنید

موقع کادو خریدن چرب باشد کادوتان

پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید

هر چه باشد نسبت قومی تان نزدیکتر

هدیه را هم چرب تر ز روی ناچاری کنید

در امور زندگی ، دینار اگر باشد حساب

کادو نوعی بخشش است،آن را سه خرواری کنید

گرم باید کرد مجلس را از این رو گاه گاه

چون بخاری بهر تنظیم دما کاری کنید

کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟

با موبایل خود مبادا فیلم برداری کنید

در نهایت مجلس مارا مزین با حضور

بی ادا و منت و هرگونه اطواری کنید 

نامه

کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد متوجه نا مه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای به خدا
با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود
خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد.دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار
در آن بود دزدیدند.این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم.یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده ام. اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم.تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن. کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرتار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد.نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند.در پایان 96 دلار چمع شد و برای پیرزن فرستادند.همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند.عید به پایان رسیدو چند روزی از این ماجرا گذشت.تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسیدکه روی آن نوشته شده بود:نامه ای به خداهمه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود
خدای عزیزم. چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم.با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده وروز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته اند

ناگفته های دو دختر

فراموش شدگان

ناگفته هایی از لاله و لادن فاش شد

در برنامه ماه عسل پدر و مادر اصلی و خانواده لاله و لادن که از 3 سالگی سرپرستی او را بر عهده داشتند، از خاطرات خود گفتند.

به گزارش خبرآنلاین، پدر، مادر اصلی، پدرخوانده، مادر خوانده، برادرخوانده و خواهر خوانده لاله و لادن گوشه هایی از خاطرات زندگی خود را با این دو نفر در ماه عسل بیان کردند. لاله و لادن، دوقلوهایی بودند که از سر به یکدیگر چسبیده بودند و پس از سن بلوغ، قرار شد با عمل جراحی، آنها از یکدیگر جدا شوند که به خاطر این عمل در سنگاپور از دنیا رفتند.

پدر و مادر این دو نفر در برنامه ماه عسل گفتند: "لحظه لحظه های زندگی 26 سال زندگی لاله و لادن در کنار همدیگر بودیم."

خواهرخوانده لاله و لادن که یک دندانپزشک است گفت: "ما با همدیگر بزرگ شدیم، غذا خوردیم و زندگی کردیم، ولی چون من 10 سال از آنها کوچکتر بودم، در مقاطع تحصیلی با آنها نبودم."

برادر لاله و لادن که وکیل دادگستری است، نیز دربرنامه ماه عسل گفت: "چون من از لحاظ سنی با آنها فاصله چندانی نداشتم، در دوران دانشگاه نیز با آنها بودم."

وی همچنین گفت: "می خواهم دیدگاه دیگری درباره لاله و لادن در جامعه مطرح کنم. آنها میتینگ حقوقی با زبان فرانسه، برگزار کردند و درباره مسایل حقوقی، گفتگو می کردند، استخر می رفتند و دوچرخه سواری می کردند. پدر و مادر خوانده آنها، بیشترین سهم را در زندگی آنها داشتند. آنها ویژگیها و استعدادهایی داشتند که در صورت شکوفایی، می توانستند مشکلات خود و جامعه را حل کنند. آنها، شخصیت علمی جهانی شدند و توانستند کنفرانسهای بین المللی ارائه کنند."

خواهرخوانده این دو نفر گفت: "خاطره خوبی که از آن دو دارم، این بود که من بین آن دو نفر می خوابیدم و آرامشی به من می داد که احساس می کردم آنها خواهران خودم هستند. ممکن بود یکی از این دو، روزه باشد و دیگری می خواست غذا بخورد، دو فرد کاملا مستقل از هم بودند ولی از سر به یکدیگر چسبیده بودند. یک بار یادم است لاله و لادن آمدند کارنامه من را بگیرند که مدیر مدرسه از تعجب، از هوش رفت، مردم دید دیگری به آنها داشتند."

برادرخوانده لاله و لادن هم از خاطراتش گفت: "آنها برای رفع محدودیتهای خود به شدت تلاش می کردند، مسلط به چند زبان بودند، سخنرانی می کردند و مدارج علمی داشتند. روزی، مدیر مدرسه شان، اجازه نداد آنها دیگر وارد مدرسه شوند. موضوع تا دفتر وزیر وقت آموزش و پرورش کشیده شد. ما به اتفاق لاله و لادن پیش مرحوم باهنر رفتیم و ایشان روی زمین نشسته بود. تا ما و پدرمان را دید از جا برخاست و سلام کرد. موضوع را که مطرح کردیم. وزیر به رئیس آموزش و پرورش کرج زنگ زد و گفت لاله و لادن سرقفلی آموزش و پرورش کرج هستند. باید در مدرسه شان درس بخوانند و گزارش تحصیلشان به من داده شود."

پدرخوانده از خاطراتش می گوید

آقای صفائیان، پدر خوانده دوقلوهای به هم چسبیده، در برنامه ماه عسل از خاطراتش با دخترخوانده های خود گفت: "اولین بار آنها را در بیمارستان شهدای شمیران تهران دیدم. آنها 3 سالشان بود و مجله جوانان در سال 54 موضوع را نوشته بود و عکسشان را چاپ کرده بود و از افراد کمک خواسته بود آنها را در منزل شخصی ببرند. من 33 سال داشتم و کارم زیاد بود. با این حال، چون امکانات زیادی داشتم در ایران و خارج از کشور، تصمیم گرفتم سرپرستی آنها را قبول کنم."

وی ادامه داد: "ما از طرف دهدستانی نمایندگی گرفتیم تا کار درمان آنها را در آلمان ادامه دهیم. از بیمارستان فردریش در شهر بن آلمان، درخواست عکس کردند و ما مجبور شدیم توسط خانمی، از این دو کودک که در حمام طبقه چهارم بیمارستان نگهداری می شدند، عکس بگیریم و به آلمان بفرستیم. اولین بار با نماینده دادستان در بیمارستان با آنها روبرو شدیم. اولین بار که آنها را دیدم، لرز وجود من را گرفت و نشستم روی زمین، با وجودی که پدر و مادرشان را برای حل مشکلات دعوت کردیم، هیچ کس پا پیش نگذاشت."

با عملشان مخالف بودم، در سنگاپور اسیر تبلیغات شدند

پدرخوانده لاله و لادن گفت: "تمام تحقیقات از ابتدا نشان می داد نباید عمل انجام می داد. به محض انجام عمل، لاله از دنیا می رفت و لادن هم فقط 3 درصد شانس زندگی داشت. اینها را از آلمان فهمیدیم. ولی وقتی خودشان از ما جدا شدند و رفتند به سنگاپور، اسیر تبلیغات شدند. معلوم نشد اینها کی بودند."

پدر و مادر اصلی لاله و لادن چه می گویند

مادر لاله و لادن که در روستای لهراسب فیروزآباد از استان فارس زندگی می کند، گفت: "اهل ده ما از همان اول فهمیدند که دو دختر گیرمان آمده که از سر چسبیده اند به هم. روزنامه ها نوشتند آنها را گذاشتند پشت در، ولی اینطوری نبود. ما بردیمشان در تهران تا عملشان کنیم، ولی پدرخوانده شان بردشان به خارج از کشور."

پدرشان نیز گفت: "من تا سال 66، هیچ خبری از آنها نداشتیم. تا اینکه در روزنامه ها دیدیم، کسی گفت در کرج این دخترها را دیده. ما گفتیم اینها بچه ها ما هستند. آقای صفائیان اینها را بدون اجازه و اطلاع ما برداشت و برد و دیگر هم به شیراز برنگرداند. چرا باید این کار را می کرد. رئیس دادگاه هم خطاب به آنها گفت شما که اینها را برداشتید و بردید، نگفتید پدر و مادر دارند؟"

لاله و لادن جدید؛ بازوبندها

علیرضا و علی اصغر بازوبند، که در استان فارس به دنیا آمده اند نیز از ناحیه شکم به همدیگر چسبیده اند. پدر و مادرشان هنوز این مسئله را به خانواده شان در میان نگذاشته اند و می گویند از لحاظ روحیه نمی خواستیم دیگران را ناراحت کنیم.

مادر این کودکان نیز گفت: "دکترها می گویند احتمال دارد عمل جراحی آنها خیلی ساده تر از چیزی که تصور می کنیم، باشد. ما با این موضوع کنار آماده ایم و فکر می کنیم باید والدین خوبی برای آنها باشیم. ابتدای فهمیدن این موضوع، اندکی درگیر شدیم، ولی الان راضی هستیم."

این کودکان از لحاظ طحال مشترک هستند ولی سایر اندامهایشان، مستقل است.

تقدیر یک فرشته

 اینم از متن آهنگ تقدیر یک فرشته

خاطراتی هستند که با ترس از بازگشت به سوی عشق
با اشک ها درگیر می شوند.
صدایم حتی مفهوم سخن گفتن را از دست داده است.

تو نوری هستی که می تواند این قلب را لمس کند،
و این را کسی جز تو نمی تواند.
و تو نور ستاره درون منی. تو می روی به جایی که رهسپاری . . .
هیچ کس نگاهش مثل تو نیست... فقط تو هستی. . . تو . . .

بوسه ها . . . اما حقیقت می خندد. هستند لحظه هایی که ماندنی اند و نخواهند رفت. داستان هایی هستند که تو در آنها چگونه بوده ای . . . و آنها افسانه هایی خواهند شد, تنها گوش می کنند و به تو نگاه می کنند.
عشق دوباره شروع می شود.

تو نوری هستی که می تواند این قلب را لمس کند
و این را کسی جز تو نمی تواند.
و تو نور ستاره درون منی. تو می روی به جایی که رهسپاری . . .
هیچ کس نگاهش مثل تو نیست... فقط تو هستی. . . تو . . .

تو نوری هستی که می تواند این قلب را لمس کند
و این را کسی جز تو نمی تواند.
و تو نور ستاره درون منی. تو می روی به جایی که رهسپاری . . .
هیچ کس نگاهش مثل تو نیست... فقط تو هستی. . . تو . . . فقط تو . . 

اس ام اس

جملات زیبا مخصوص اس ام اس

 با کلیک بر روی 1+ این صفحه را در گوگل محبوب کنید

**زندگی مثل دوچرخه سواری می مونه ..واسه حفظ تعادلت همیشه باید در حرکت باشی ….آلبرت انیشتین

—————————

**جرج آلن: اگر کسی را دوست داری، به او بگو. زیرا قلبها معمولاً با کلماتی که ناگفته می‌مانند، می‌شکنند

—————————

**میان انسان و شرافت رشته باریکی وجود دارد و اسم آن قول است . توماس براس

—————————

**شریف ترین دلها دلی است که اندیشه ی آزار کسان درآن نباشد.  زرتشت

—————————

**ملاصدرا می گوید: خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان اما به قدر فهم تو کوچک می شود و به قدر نیاز تو فرود می آید و به قدرآرزوی تو گسترده می شود و به قدر ایمان تو کارگشا می شود.

—————————

**روزی روزگاری اهالی یه دهکده تصمیم گرفتند تا برای نزول باران دعا کنند, در روز موعود همه مردم برای مراسم دعا در محلی جمع شدند و تنها یک پسر بچه با خودش چتر آورده بود و این یعنی ایمان.

—————————

**بدبختی تنها در باغچه ای که خودت کاشته ای می روید.

—————————

**وقتی که زندگی برات خیلی سخت شد، یادت باشه که دریای آروم، ناخدای قهرمان نمی‌سازه.

—————————

**شکسپیر: همیشه به کسی فکر کن که تو رو دوست دارد، نه کسی که تو دوستش داری **

—————————

دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است- دکتر علی شریعتی **

—————————
**اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید. (کورش کبیر)
—————————
**نویسنده معروفی می گوید: زن مانند کروات است هم زیبایی به مرد می بخشد و هم گلویش را فشار می دهد.

——————————————————

**چارلی چاپلین: وقتی زندگی ۱۰۰ دلیل برای گریه کردن به تو نشان میده تو ۱۰۰۰ دلیل برای خندیدن به اون نشون بده

—————————

**شکسپیر:عشق مثل آبه، می تونی تو دستات قایمش کنی ولی یه روز دستاتو باز می کنی می بینی همش چکیده بی اینکه بفهمی دستت پر ازخاطرست.

—————————

**زندگی مثل پیاز است که هر برگش را ورق بزنی اشکتو در می یاره.

—————————

**دکتر شریعتی: لحظه هارامیگذراندیم تابه خوشبختی برسیم غافل ازاینکه خوشبختی درآن لحظه هابودکه گذراندیم.

—————————

**انیشتین: اگر انسان ها در طول عمر خویش میزان کارکرد مغزشان یک میلیونیوم معده شان بود اکنون کره زمین تعریف دیگری داشت.

—————————

**تا چیزی از دست ندهی چیز دیگری بدست نخواهی آورد این یک هنجارهمیشگی است.

—————————

**چهار چیز است که قابل بازیابی نیست سنگ پس از پرتاب شدن، سخن پس

از گفته شدن، فرصت پس از از دست رفتن، و زمان پس از سپری شدن.
—————————

**اختلاف زن و مرد در این است که مردان همیشه آینده را می نگرنند وزنان گذشته را بخاطر می آورند.

—————————

- زن مخلوقی است که عمیق تر میبیند و مرد مخلوقی است که دورتر را میبیند.

—————————

عالم برای مرد یک قلب است و قلب برای زن عالمی است.

—————————

**عجب معلم سختگیری است این طبیعت که اول امتحان میگیرد بعد درس میدهد.

یادگار کودکی

مجموعه آهنگ های کارتون های قدیمی برای موبایل - classic Cartoon Ringtones

مجموعه آهنگ های  کارتون های قدیمی را امروز بصورت یک پک کامل برروی سایت یک موبایل قرار داده ایم.این مجموعه آهنگ هایی چون : موچه خوار , گوش مروارید , جزیره اسرار آمیز , کارگاه,خاله ریزه و قاشق سحر آمیز , گالیور , اسکیپی,زی زی گولو , رمی ,میلز,مگ مگ و دوستان , خاله عنکبوت ,خونه مادربزرگه,جیمبو,قاصدک,فردی و .... را در خود جا داده است که بی شک مورد استقبال شما عزیزان قرار خواهد گرفت.این آهنگ ها برای زنگخور موبایل شما نیز مناسب می باشند.فرمت آهنگ های موجود در این مجموعه WMA و MP3 می باشند.و هم اکنون در سایت یک موبایل آماده دانلود می باشند.
آهنگ های کارتون های کودکی

yekmobile.com دانلود - Download Link
yekmobile.com   حجم : 8300  کیلوبایت

پسورد  :  www.yekmobile.com
 منبع
 قابل اجرا برروی :  تمام گوشی های موبایل

سخنی با عزیزان

سلام من بازم اومدم 

 

این بار می خوام بگم من تازگیا به کارتون ها٬ بازی ها٬سرود های کودکانه٬کتاب های قصه ووووهر چیزی که مربوط به بچه های دیروز (دهه ی ۶۰)میشه گیر دادم ودارم در بارشون تحقیق می کنم 

میخواستم اگه چیزی برای دانلود سراغ دارین توی نظرات بنویسید تا هم من و هم دوستان عزیز دیگه ازش بهره ببرن  

 

                                                

                                                            مرسی از شما 

                                                                                                            نویسنده 

ممممممددددددرررررررررسسسهههههههه

می دونین مدرسه یعنی چی ؟

یعنی :

مرگ

درد

رسوایی

سختی

هراس

مدرسه مخفف این کلماته .  این کلمات کلمه ی مدرسه به این دلیل استفاده شده اند :

روزی یک نفر برای آموزش 10 نفر را گرد هم آورد . او هر روز مشق های زیادی می داد و باعث سختی کار می شد و این سختی هم موجب درد می شد و همین باعث هراس از مدرسه می شد . خیلی از مواقع افراد نمره ها ی بسیار پایینی می گرفتند و آن معلم آنها را رسوا می کرد و آبرویشان را می برد .
حتی بعضی مواقع ، درد و سختی و هراس و رسوایی موجب مرگ می شد .

====================

نظر یادتون نره .

===============

هر روز به ما سربزنید 

نمایش نامه

نمایش طنز ( عرضه احساس )

 

بازیگران

  • §         آقای طنزی

  • §         خانم طنزی ( عیال )

  • §         علیرضا (پسر طنزی )

  • §         آقای دکتر( میهمان )

  • §         همسر دکتر

یکی دو روز بود که حس می کردم عیال وبچه ها، چیزی رو دارند از من پنهون می کنند، تا اینکه روز اول عیدی بالاخره آقا علیرضا کارنامه اش رو آورد، وموضوع برملا شد .

بله ، علیرضا خان امتحانات آخر سالش رو خراب کرده بود، وحالا بنده می بایست زیرکارنامه اش را امضاء می کردم .

عیال          : حالا مگه بچه ام چکار کرده ؟

طنزی        : چکار کرده؟….. این کارنامه ست که آورده من امضاء کنم ؟

عیال          : پس چیه؟ بلیت سفر به دبی یا کیشه ؟ اون سفرها

                   مال برادرت ایناست نه ما .

طنزی        : خانم چرا وسط دعوا نرخ تعیین می کنی ، آخه

                   اینا نمره است که آورده ؟

عیال          : حالا امضاءاش کن .

طنزی        : عمرا اگه من این کارنامه رو امضاء کنم ، آخه یعنی چه ،

                   نمره های قبل از عیدش که این باشه وای بحال نمره های

                     ثلث آخرش ، نخیر خانم من امضاء نمی کنم .

عیال          : علیرضا قول مردونه داده که تو امتحان بعدی جبران کنه ،

                    شما امضاء کن . . . . . مگه قول ندادی مادر ؟

علیرضا       : بله، قول مردونه دادم .

طنزی        : من دیگه رو قول این بچه حساب نمی کنم ، قول داده بود

                    نمره های خوب بیاره تا منم روز عیدی صدوپنجاه هزار

                    تومن بهش بدم بره کامپیوترشو درست کنه، ولی کو…..؟

عیال          : حالا می فرمائید چکار کنیم ؟

طنزی        : هیچی ، همین دلسوزیهای مادرانه تو اینو جری وتنبل کرده ،

                   اگه به من بود، همون روز اولی که نمره کم گرفت دوتا

                    پس گردنی و دوتا اردنگی بهش میزدم.

عیال          : اونوقت چی میشد ؟

طنزی        : اگه کتک مفصلی می خورد ، می فهمید که وقتی حرف،

                    حرف درسه، باید بخونه.

عیال          : کتک یعنی چی ؟ بچه شخصیت داره . . . .

                   با کتک که مسائل حل نمیشه .

طنزی        : خیلی هم خوب حل میشه . . . . . این حرفای روانشناسانه

                    رو برای من نزن که حوصله شنیدنشو اصلا ندارم ، اگر

                    کتکهای پدرخدا بیامرزم نبود ، همون مشت و لگدهائی که

                     بهم زد نبود، الانه من به اینجا نمی رسیدم.

علیرضا       : الان به کجا رسیدین بابا ؟

عیال          : بله میشه بفرمائین به کجا رسیدین ؟ صدراعظم پتل پورت

                   شدین یا انیشتن زمانه ؟

طنزی        : حالا هر چی شدیم همینه که ملاحظه می فرمائین .

عیال          : خیلی خوب فعلا پاشو لباستو عوض کن ، قراره آقای دکترو

                    خانمشون بیان عید دیدنی .

طنزی        : بیا بگیر این کارنامه سیاه رو. . . . . ضمنا حق نداری

                    جلوی مهمونا از اتاقت بیرون بیای .

علیرضا       : چشم .

 

              

 

طنزی        : خیلی سرافرازمون کردین جناب دکتر، وهمینطور شما خانم دکتر.

خانم          : خواهش میکنم ، وظیفمون بود .

عیال          : محبت کردین .

دکتر          : البته آقای طنزی ، حقیقتش قرار بود ما دیروز خدمت برسیم، ولی

                   متاسفانه یه برنامه تلویزیونی پیش اومد، نشد.

طنزی        : عجب ! . . . . . آقای دکتر انگار بدتر از من اصلا تعطیلی ندارند.

دکتر          : کسی که لباس سفید پزشکی رو به تن میکنه، با همه چی باید

                   خداحافظی کنه الی خدمت به همنوع بیمارش .

طنزی        : احسنت، مرحبا .

عیال          : خدا انشاالله بهتون سلامتی بده .

خانم          : بحث دیروز دکترخیلی جالب بود، شما دیدین ؟

عیال          : والله دیروز. . . . .

طنزی        : نه متاسفانه خانم دکتر، ما « ویکتوریا » رو تماشا می کردیم، حالا

                    بحث شون در مورد چی بود ؟

خانم          : در مورد این بود که ما چطوری میتونیم فرزندان متکی به خود

                  تربیت کنیم .

طنزی        : به به چه جالب .

عیال          : کاش دیده بودیم .

دکتر          : آخه می دونید آقای طنزی ، اعتماد به نفس بالا در بچه ها

                  سبب میشه که سلامت روحی وشادی روزافزون پیدا کنند .

طنزی        : بله بله، کاملا درسته .

دکتر          : اصولا پایه و اساس تندرستی و کلید اصلی، برای دستیابی به

                    موفقیت در بزرگسالی ، بستگی به پرورش اعتمادبه نفس در

                  دوران کودکی داره .

طنزی        : بله همینطوره .

عیال          : کاش همه پدرها این برنامه رو دیده بودند.

طنزی        : بله، بشرطی که مادرها سریال ویکتوریا رو نیگاه نمیکردند.

خانم          : می بخشید خانم طنزی انگار این نمکدون نمک نداره .

عیال          : وای ببخشید خانم دکتر……………….علیرضا جان، علیرضا مامان،پسرم

                     بی زحمت اون نمکدون رو بیار، ببخشید آقای دکتر

                 میگن نمک ها باید ید داشته باشه، واقعا لازمه ؟

دکتر          : والله خانم طنزی بنده روانشناسم، دکترطب نیستم، ولی

                     بهرحال کمبود ید اشکالاتی پیش می آره .

طنزی        : این همه تو تلویزیون میگن کافی نیست خانم ؟ 

                              ( علیرضا با نمکدان وارد میشود )

علیرضا      : سلام ، سال نو مبارک .

دکتر          : به به سلام جانم ، سال نوی شما هم مبارک ،. . . . .

                      ماشاالله . . . . چه مودب و با وقار.

طنزی        : ا. . . . . علیرضا جان، بیا جلو عزیزپدر،

                    نمکدونولطف کن به خانم دکتر پسرم .

علیرضا      : بفرمائید خانم دکتر.

خانم           : متشکرم عزیزم .

طنزی        : لطف کردی پسر گلم ، میتونید به کارهای خودتون برسید .

دکتر          : نه کار باشه بعدا، علیرضا خان باید در مجلس ما حضورداشته باشند .

علیرضا      :  نه متشکرم آقای دکتر.

طنزی        : نه چیه پسرم، بفرما جانم …….. میدونید آقای دکتر، علیرضاجان ما

                     همچین بفهمی نفهمی یه کمی خجالتی

                  تشریف دارند .

دکتر          : خجالت ؟ نه فکر نمیکنم ، ماشاالله بچه های این زمونه این

                   حرفا روگذاشتن کنار( به همسرش ) خانم ملاحظه

                 میفرمائید، بحث تربیتی دیروزمن همین مسئله بود، رفتار یکدست

                   و صحیح و مودبانه پدر و مادربا فرزندانشون .

طنزی        : متشکرم جناب دکتر، لطف دارید ، خوب علیرضا جان

                     شیرینی میوه، چی میل داری پسرم ؟

علیرضا      : متشکرم پدر، شما فقط لطف کنید زیر اینو امضاء کنید.

طنزی        : زیر چی رو پسرم؟. . . .  آهان اینو؟. . . . .

                     ا. . . .باشه بعدا پسرم، الان خودکار ندارم .

علیرضا      : خودکار آوردم بفرمائین .

طنزی        : هه هه خودکارم آورده، باشه پسرم ، فقط یادتون باشه بعدا

                   در مورد بعضی از مسائل این ورقه باهم گفتگویی داشته

                  باشیم .

علیرضا      : چشم ، حتما .

طنزی        : خواهش میکنم، بیا پسرم این هم امضاء .

علیرضا      : متشکرم پدر ، یه خواهش دیگه هم داشتم .

طنزی        : الان پسرم ؟ می بینی که الان در خدمت آقای دکتر و . . . . . .

دکتر          : نه آقای طنزی، خواهش میکنم راحت باشید، بگوپسرم ،

                    کارشما واجبتره.

علیرضا      : در مورد کامپیوترم قراری داشتیم .

طنزی        : قرار؟ چه قراری داشتیم عزیز پدر ؟

عیال          : منظورشون همون صدوپنجاه هزار تومنیه که بهشون

                      قول داده بودین .

طنزی        : آهان. . . . ولی خوب آخه الانه .. . . . . باشه بعدا پسرم .

دکتر          : نه آقای طنزی، اتفاقا از لحاظ علم روانشناسی جدید،

                     بچه هارو نباید بذاریم مطالبشونو فروخورکنن، به این

                 عمل « عرضه احساس » یا SensePresantion

                     ( سنس پرزنتیشن ) میگن ، بهشون بدید لطفا.

طنزی        : ها ! سنتی پلیشن ؟

دکتر          : سنس پرزنتیشن .

طنزی        : باشه . . . .  باشه. . . . بیا پسرم اینم صدوپنجاه

                  هزار تومن ( آهسته ) بعدا یک سنس پرزنتیشنی نشونت بدم .

علیرضا      : متشکرم پدر، شب همگی بخیر.

دکتر          : شب شماهم بخیرپسرم .

عیال          : شبت بخیرعزیزم .

دکتر          : آقای طنزی، بچه های امروزی واقعا عالین .

طنزی        : عالین ؟ . . . . ها، بله بله عالین ، عالین ، خیلی عالین

               . . . اصلا زیادی عالین، عین سنس پرزنتیشن می مونن .

دکتر          : چی فرمودین آقای طنزی ؟

طنزی        : هیچی آقای دکتر، شما میوه و شیرینی تونو میل بفرمائید

                                                             ( همگی می خندند )

 

داستان نویسی

چگونه داستان طنز بنویسیم

طنزنویسی را نمی شود گرفتار قاعده و قانون کرد.چون در سایۀ شکستن قاعده هاست که شکل می گیرد و آفریده می شود.ولی در هر حال،یک داستان طنز،ویژگی هایی دارد که با شناختن آنها،می توان دریافت که یک داستان طنز چگونه خلق می شود و چطور می شود آن را نوشت:

بیرحمی،لازمۀ طنز نویسی - 1
طنزنویسی،بیش و پیش از آن که "تکنیک"را پشتوانۀ خود داشته باشد،برخاسته ازنوعی"نگاه"است.طنزنویس، این قدرت را دارد که از موضعی فراتر،با فاصله،نقادانه و بیرحم به سوژه نگاه کند.این نگاه،بیش از آن که حاصل تمرین و ممارست باشد،یک توانایی ذاتی در برخی افراد است.بنابراین طنزنویسی چیزی نیست که بتوان آن را آموخت،بلکه می توان آن را پرورش داد .اگر نمی توانید فاصلۀ انتقادی با سوژه بگیرید و مدام احساساتی می شوید،سراغ طنزنویسی نروید!

2-تکلیفتان را با طنز مشخص کنید
طنز نسبی است.بستگی به درک و تلقی افراد دارد.هر چه عمیق تر باشد و در لایه های اثر بیشتر پنهان باشد و کمتر به چشم بیاید،نسبیت آن بیشتر است.اثری را که ممکن است از نظر شما طنز تلقی شود ،ممکن است دیگری بخواند و بگوید:"خب!این طنزش کجاست؟!"این امر،در مورد بخشهای دیگر ادبیات داستانی صادق نیست.یک اثر در ژانر پلیسی یا معمایی یا وحشت،قوی یا ضعیف،یا متعلق به آن ژانر است یا نیست.ولی در مورد طنز،قضیه فرق می کند.ممکن است یک اثر از دید شما طنز باشد و از دید دیگری،نه.بستگی به تعریف و برداشت مخاطب از طنز دارد.

3-ایده اولیه،حس تضاد
یک اثر طنز هم مثل هر اثر داستانی دیگری با یک ایدۀ اولیه همراه است، تصویری هر چند گنگ از یک ناپایداری که در ذهن حک شده است.این ایده، درداستان طنز همیشه با حس تضاد پیوند می خورد. هر اثر طنز،یک کشف است:کشف یک تضاد در محیط درون یا پیرامون هنرمند که به زبان می آید و قالب داسنان به خود می گیرد.شما در داستان طنز،باید ابتداتضادی را حس کنید تا آن را در قالب روایت بازگو کنید وکار را پیش ببرید.این تضاد می تواند در ذهن و فکر شما رخ دهدوحاصل یک حس درونی باشد،و یا ممکن است متاثر از محیط پیرامونی تان باشد.هر اثر طنز،از درک این تضاد آفریده می شود.سپس بر اساس آن،پیشبرد داستان،شخصیت سازی ،نتیجه گیری و...رخ می دهد.البته هر تضادی ممکن است به آفرینش طنز منجر نشود ولی وقتی با این حس در قالب و با زبانی نو "بازی " کنید،به طنز می رسید.

4-انتخاب قالب،مهمترین گام
یافتن قالب و ظرف مناسب برای ایدۀ اولیه،مهمترین بخش طنزنویسی است.طنزنوشتن بیش از هر بخش دیگر ادبیات داستانی بر تعقل استوار است و آگاهانه آفریده می شود.این آگاهی (که در تمامی لحظات خلق اثر حضور دارد) ابتدا در یافتن قالب است که نمود پیدا می کند. ابتدا از خود بپرسید که ایدۀ اولیه ام مناسب برای چه قالب،ظرف یا ژانری است؟کدام بهتر جواب می دهد؟آیا ایدۀ فلسفیم را در ژانر معمایی بریزم بهتر جواب می دهد(چندان که بهرام صادقی در"با کمال تاسف"،"وسواس"و برخی دیگر از داستانهای کوتاه خود آزموده است)یا بهتر است آن را مثلاًدر قالب ژانر تخیلی بازگو کنم(چندان که در بسیاری از داستانک های جیمز تربر می بینیم)؟ ممکن است این تلاش مدتها طول بکشد،تا به این نتیجه برسید که ایدۀ اولیه تان به چه قالبی بیشتر می آید و با آن بیشتر هماهنگ است.صادق هدایت ایدۀ هجو کلیۀ مظاهر قدرت را در قالب روایت تاریخی "توپ مرواری" برد که بی شک ایدۀ او جز در آن قالب قابل پرداخت نبود.این قالب را پیش از آغاز نگارش کتاب ،حساب شده انتخاب کرده بود و به دوستانش گفته بود که می خواهم یک روایت تاریخی بنویسم،چون حرفهایم را در قالب دیگری نمی توانم بیان کنم .کافی است به یاد قلعۀ حیوانات یا 1984 جورج اورول بیافتید تا به اهمیت انتخاب قالب مناسب برای یک ایده و سوژه و تاثیر آن در ماندگاری اثر داستانی طنزپی ببرید.اورول 1984 را با هدف نقد سیاستهای استالین نوشت ولی قالب و پرداخت چنان قوی بود که اثر از زمان و مکان خاصی فراتر رفت و جاودانه شد.

5 – طنز کلامی
مخاطب در یک اثر طنز،چیزی را می بیند که سر جایش نیست و این،او را به خنده می اندازد.بخشی از این "سر جایش نبودن"می تواند جدا از سوژه،در زبان اثر متجلی شود.بازی با کلیشه های زبانی آشنا و بازسازی آنها،استفاده نابجا از ادبیات رسمی یا محاوره ای،غلط نویسی و یا غلط گویی تعمدی،استفاده از تعابیر طنز آمیز برای توصیف صحنه و شگردهای دیگر در واژگان و کلام، در تشدید فضای طنز در اثر موثر است.شما در نگارش اثر طنز،همان طور که در موضوع و سوژه و ماجرا مخاطب را غافلگیر می کنید، در زبان نیز می توانیدهمین غافلگیری را به کار ببرید،تا به تعمیق حس طنز کمک کنید،حتی در طنز می توانید به "واژه سازی "هم روی آورید یا مفاهیم نو را بر کلمات سوار کنیدکه چه بسا در زبان معمول و رایج مردم هم کم کم به کار بروند. کافی است به معروفترین رمان معاصر طنز فارسی(دایی جان ناپلئون)مراجعه کنید تا ببینید زبان روان،شوخ و استفاده دقیق از کلمات و بار کردن مفاهیم جدید بر آنها،تا چه حد در خواندنی کردن کتاب و سپردن آن به حافظۀ جمعی نقش داشته است،تا آنجا که عباراتی مثل:"کار،کار اینگیلیساست" در محاورات روزمرۀ ما،به صورت ضرب المثل درآمده است!البته طنزعبارتی را آگاهانه وحساب شده به کار ببرید وگرنه به لودگی پهلو می زند و مخاطب را پس می زند. یعنی طنز کلامی باید در خدمت ارائۀ ایده و نظر اصلی اثر باشد و نباید در بکار گیری آن زیاد دست و دلبازی به خرج بدهید.

6- شخصیت پردازی
شخصیتهای آثار طنز،اغراق آمیزند.این اغراق را می توانید از طریق کوچک نمایی یا بزرگ نمایی شخصیت ها انجام دهید.آدمهای آثار طنز،یا کوچک تر از آنند که در دنیای واقعی به نظر می آیند،یا بر عکس،بزرگ تر از اندازه خودشان در عالم واقع هستند.(البته معمولاً سایزی که آثار طنزبرای شخصیتها می سازند مناسب ترشان است،تو گویی طنز نویس نقاب از هیکل ظاهری افراد بر می دارد!)در هر حال اثر طنز هر چند واقع نما باشد یا سرگذشت آدمهای واقعی را به تصویر بکشد در سایۀ همین بزرگ نمایی یا کوچک نمایی، تصویری اغراق شده از آنها را نمایش می دهد.
کنشهای شخصیتهای اثر طنز،مناسب و متناسب با شخصیت های آنها در عالم واقع نیست و دچار بی تناسبی و تضادند.اینجاست که پای شگردهای طنز مثل "حماسۀ مضحک" به میان می آید:هجو شخصیتی که دچار خودبزرگ بینی است در سایۀ آفرینش مضحک فضایی حماسی. برای مثال شخصیت دن کیشوت که با وجود ناتوانی، غرق در خیالات خود است و می خواهد به دورۀ شکوه شوالیه گری بازگردد و در عالم اوهام آسیاب های بادی را دشمن می پندارد .نمونۀ روشن دیگری از حماسۀ مضحک،مثنوی موش و گربۀ عبید زاکانی است و قضیۀ عابد و زاهد شدن گربه که با لحنی حماسی ادا می شود و در نهایت مخاطب می بیند که توبۀ گربه، مضحکه ای بیش برای چپاول موشان نبوده است!
البته این اغراق در شخصیت سازی را باید دقیق انجام دهید. شخصیت باید در عین اغراق آمیز بودن، باور پذیر باشد وگرنه اثربخشی خود را از دست می دهد و سمت و سوی کاریکاتوریستی به خود می گیرد که همذات پنداری مخاطب را برنمی انگیزد.قدرت و قوت شخصیت طنز،در سایۀ حرکت آکروباتیک او روی بند اغراق و واقع نمایی شکل می گیرد.شخصیت اثر داستان طنز ،ما به ازای واقعی ندارد،چون در ساخت آن،مبالغه شده است ولی نمادی اغراق شده از مابه ازای واقعی خود است و از این رو و در عمق خود،شخصیتی واقع نماست و برای مخاطب ،شخصیتی خیالی نیست و چه بسا خود را در آینۀ او ببیند. مثلاً "چرویاکف"شخصیت اول داستان"یک شب خوش"چخوف،یک تیپ کاملاًآشناست،کارمندی دون و ساده،بی هیچ تشخٌص خاصی.او شبی در سالن تئاتر غفلتاًعطسه می کند و از این که می بیند مدیر کل ادارۀ راه،جلوی او نشسته است از این عطسۀ خود شرمنده می شود و چنان ابراز و احساس شرمندگی را تداوم می دهد تا در نهایت دق می کند و می میرد!این اغراق در شخصیت پردازی چنان ماهرانه و واقع نمایانه صورت گرفته است که برای مخاطب پذیرفتنی به نظر می آید و چه بسا خود را در آینۀ اعمال و رفتار چرویاکف می بیند!
در آثار طنز،گاه تضاد در شخصیت سازی،در آفرینش شخصیتهای متضاد در آثار متجلی می شود.دم دستی ترین نمود این شگرد،در آثار سینمایی از رهگذر خلق دو شخصیت متضاد از نظر فیزیک بدنی و خصوصیات(لورل و هادردی،چیچو و فرانکو ...)دیده می شود و در آثار داستانی،از رهگذر برخورد میان تیپ های متضاد ،طنز در کلام و موقعیت آفریده می شود.نمونه روشن آن،شخصیت دن کیشوت و سانچو پانزا در رمان دن کیشوت است .دن کیشوت آدمی خیالپرداز و دچار اوهام است و سانچوپانزا شخصیتی واقع بین و ساده دل ولی مطیع ارباب .بخش مهمی از طنز این اثر،از رهگذر برخورد میان این دو است که شکل می گیرد و آفریده می شود.
بسیاری از طنزنویسان از رهگذر آفرینش شخصیت غیر قابل پیش بینی در اثرشان به طنز می رسند.معمولاًکنش و واکنش این شخصیت،در جهت عکس پیش بینی مخاطب حرکت می کند و در نتیجه تعجب مخاطب را بر می انگیزد و همین امر موجب خندۀ او می شود.چون کاری می کند که مخاطب انتظارش را ندارد.در هر حال،چه شخصیتتان قابل پیش بینی باشد و چه غیر قابل پیش بینی،قرار دادن او در موقعیتهایی که در آن غرابت در رفتارو یا کلام رخ دهد،ضروری است.

7- غافلگیری در گره گشایی
یک گره گشایی غافلگیر کننده و تکان دهنده،قوی ترین گزینه برای بخش پایانی داستان طنزشماست.تعجب،موتور خنده است و در داستان طنز این تعجب در غافلگیری نهایی به اوج خود می رسد. آخرین جمله داستان طنز، باید به ذهن مخاطب ضربه بزند و او را غافلگیر کند.


8- بازی با قواعد و قوانین
در داستان طنز،آموزشهای کلاسیک داستان نویسی رنگ می بازند.چرا که طنز،عرصۀ ممکن ساختن ناممکن هاست.در طنز،شما مجازید که قالبهای ممنوع در داستان نویسی را به کار بگیرید و مخاطب را با خود در لذت این ورود به حریمهای ممنوعه شریک سازید!می توانید کار را یکسره در قالب زبان خشک و غیر منعطف و غیر داستانی اداری بنویسید،از غلط نویسی عمدی استفاده کنید ،زبان گزارشی به اثر بدهید و جا به جا،حکم های کلٌی صادر کنید.به سبک و سیاق انشاهای دورۀ دبستان،توصیفات شدید و غلیظ به کار ببرید.می توانید اثر را در قالب مقاله های مستند و مستقیم بنویسید .می توانید وقایع جزئی و کلی مربوط به خودتان را بی هیچ تخیل و تکنیک روایی به قلم بکشید،کارهایی که در کلاسهای داستان نویسی ،پیوسته شما را از آن برحذر می دارند.آن وقت از این همه غلط نویسی تعمدی غرق در لذت شوید و مخاطب را هم در این لذت شریک کنید!البته از فرمان های طنزنویسی هم غافل نشوید.چرا که برای گذر از تجربه های دیگران و آزمودن افقهای تازه، لازم است که ابتدا بر شگردهای آزموده شده که حاصل قرنها و قرنها تجربه بزرگان طنز ادبیات فارسی است مسلط شوید. در نهایت خدا را چه دیده اید،شاید با آفرینش اثرتان،شگردی بر این شگردها افزودید!بهرام صادقی می گوید:"هنرمند باید چیزی از خود به دنیا اضافه کند،ولو این که یک مثقال باشد."!

(منتشر شده در شمارۀ تیر مجلۀ همشهری داستان)

نا گفته ها

Right click >>> show picture
*******************************

 

روی آن شیشه ی تب دار تو را "ها" کردم،

اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم،

شیشه بدجور دلش ابری و بارانی شد،

شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم،

باسر انگشت کشیدم به دلش عکس تو را،

عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم
 

**--**--**--**
ای کاش به دل کسی پا نمی گذاشتیم و
کسی به دلمون پا نمی گذاشت
ای کاش اگه کسی به دلمون پا گذاشت دیگه
دلمون تنها نمی گذاشت
ای کاش اگه یه روز دلمون رو تنها گذاشت
رد پاشو روی دلمون جا نمی گذاشت

**--**--**--**

یک روز جیرجیرک به خرس گفت دوستت دارم

خرس گفت الان وقت خواب زمستونیه بعدا صحبت می کنیم

خرس رفت و خوابید

ولی ای کاش میدونست عمر جیر جیرک فقط سه روزه

درس های مهم از زندگی

امروز درسهای مهمی از زندگی یاد گرفتم این درسهای مهم را در وبلاگ ثبت

می کنم تا شما بازدید کنندگان محترم هم یاد بگیرید و اگر فراموش کرده اید

یادآوری شده باشد :

اولین و مهمترین درسی که از والدین عزیزم یاد گرفتم :

سعی کنیم در زندگی هیچوقت دل کسی را نشکنیم حتی اگر آن فرد در تمام

طول زندگیت در حقت بدی کرده باشد و دل خوشی از او نداشته باشی .

دومین درسی که از مهمان دوست داشتنی که سه روزه مهمونمون

هستند یاد گرفتم :

زن خوب تاج بر سر                        زن بد خاک بر سر !!! 

معنی : یه زن خوب مانند تاجی بر سر شوهرش است در غیر این صورت خاک

بر سر مرد ،می شود .

سومین درس زندگی و قابل توجه آقا پسرا

آیا می دانستید : 

کمک پسران خانواده به مادرشان ، در کارهای خانه بینهایت بار برای مادران

 از کمک کردن دخترانشان با اهمیت تر و با ارزشتر  است و نزد مادران

دوست داشتنی تر خواهند شد ؟ پس آقا پسران بازدید کننده از وبلاگ نگاهی

 به زندگی در این کار تعجیل کنید ولو با یک ظرف شستن ساده .

دانشجویان بی مسئولیت !

خواهرشو فرستاده و می گه : استاد ، خواهرم بارداره ، اومدن سر کلاس 

واسش خطرناکه ، می تونید بدون انحام کار عملی و یا امتحان دادن و حضور

در کلاس نمره رو واسش حساب کنبد ؟!

اون یکی با مدیر گروه بخش تماس می گیره که : بنده کارمند تشریف دارم و

حضور در کلاس واسم مشکل سازه !

و اون یکی و اون یکی های دگر هر کدام به بهانه هایی دگر .

شما بودید چه می کردید ؟

آی بدم می آد از این جور دانشجویان بی نزاکت پر مدعا !

از همین تربیون آزاد  به همه دانشجویان اینگونه سفارش می کنم که :

عزیز من !  شما دانشجو شده اید و عملا مسئولیتی را قبول کرده اید پس

 آنرا به نحو احسن انجام دهید در غیر این صورت لطفاً دانشگاه نیایید ،

بی جهت هم حق دیگران را  به دلیل چشم و هم چشمی های بی مورد

و مد شدن دانشگاه ضایع نکنید .

 به خدا ، اگه یک مسئولیت رو بر عهده بگیرید و از عهده انجام آن به خوبی

بربیایید چه بسا موفق تر عمل نمایید از زمانی که چندین کار را عهده دار شوید

اما ناقص و ناتمام .  

    

ناشکری

بندگان ناشکر خداوند

بنده معتقدم تقریبا ۸۵ درصد انسان ها از آنچه خداوند از لحاظ ظاهر به آنها عطا

نموده است ناراضی اند . حتما می پرسید چگونه به این نتیجه رسیده ام ؟!

جواب این سوال و رسیدن به این نتیجه خیلی ساده است ، فقط کافیست

 نگاهی به آدم های اطراف خود بیندازید .

یکی بینی اش را اسیر تیغ جراحی جراحان بینی می کند چون از بینی

خدادادی خود ناراضی است .

دیگری عاشق لنزهای رنگی است چون از رنگ چشم خدادادی خود ناراضی

 است .

آن یکی خود را با هزاران رنگ و لعاب می آراید ( یا برنزه می کند یا سفیده

سفید چون گچ ) چون از رنگ پوست خدادادی خود ناراضی است .

دیگری موهایش را رنگ و وارنگ می کند چون از رنگ موی خدادادیش ناراضی

است .

آن دگر موهایش را فِرفِری ، و آن یکی صافِ صاف می کند چون از حالت موی

خدادادیشان ناراضی اند .

یکی از حالت ابرویش ناراضی است ،  و ...

نکند ما هم جز این بندگان ناشکر باشیم ! نکند ؟!

خبر خبر خبر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

وی افزود: باید به سمتی حرکت کنیم که روز پنجشنبه را روز خانواده اعلام کنیم تا در این روز دانش آموزان همراه با خانواده زندگی خوب و با آرامشی را احساس کنند.
وزیر آموزش و پرورش گفت: باید به سمتی حرکت کنیم که روز پنجشنبه را روزخانواده اعلام کنیم تا در این روز دانش آموزان همراه با خانواده زندگی خوب و با آرامشی را احساس کنند.

به گزارش مهر، حمید رضا حاجی بابایی صبح پنجشنبه در مراسم اختتامیه بیست و هشتمین اجلاس روسای آموزش و پرورش مناطق کشور اظهار داشت: با پشتیبانی دولت و مصوبات مجلس زیرساختهای تحول را برنامه ریزی کرده ایم و دهها پروژه در زمینه های آموزشی و محتوایی در حال شکل گیری است.

به گفته وی، به دلیل مصوبه خوبی که در برنامه پنجم اجراشد قرار است سه هزار و 200 میلیارد تومان طی سه سال در اختیار آموزش و پرورش برای مدرسه سازی قرار گیرد.

وزیر آموزش و پرورش تصریح کرد: در حال حاضر فلسفه تعلیم و تربیت مصوب شده و سند ملی درسی و نقشه جامع کشور نیز در حال تدوین است.

حاجی بابایی گفت: سرعت کار در آموزش و پرورش بسیار بالاست زیرا مدیران تمام توان خود را در این وزارتخانه به کار گرفته اند.

وی عنوان کرد: در سال 1387 تعداد دانش آموزانی که برای راهیان نور به جبهه ها رفتند 25 هزار نفر بود، سال گذشته 650 هزارنفر و برای سال آینده یک میلیون  200 هزار نفر را تدارک دیده ایم که از مناطق جنگی بازدید کنند.

به گفته وزیر آموزش و پرورش، کتب درسی در آستانه تحول بزرگی قرار دارد و روش های تدریس و ساعات درسی در آموزش و پرورش در حال بحث و بررسی است.

حاجی بابایی گفت: 400 هزار معلم ابتدایی در 32 سال گذشته با مشکل جدی مواجه بودند که با کار مطالعاتی که مصوب شد دوره ابتدایی در پنجشنبه ها تعطیل اعلام شد.

وی افزود: باید به سمتی حرکت کنیم که روز پنجشنبه را روز خانواده اعلام کنیم تا در این روز دانش آموزان همراه با خانواده زندگی خوب و با آرامشی را احساس کنند.

وزیر آموزش و پرورش تصریح کرد: در گذشته 650 دارلقرآن در کشور وجود داشت که 10 هزار مدرسه قرآنی در حال حاضر ایجاد کرده ایم و تقاضا برای راه اندازی مجدد آن وجود دارد.