می نویسم که یادم نره!

Things it yearns to remember

می نویسم که یادم نره!

Things it yearns to remember

افتخار ایران

از زبان کورش

بی‌گمان، کورش کبیر برجسته‌ترین شخصیت تاریخ ایران و یکی از بزرگ‌ترین شهریاران تاریخ جهان است که با برآمدن وی، سیر تمدن خاورمیانه از گونه‌ای دیگر شد. کورش به پشتوانه‌ی هوش‌مندی و دانایی خویش و خصلت‌های برتر قومی خود، در اندک زمانی، از خاستگاهی کوچک، امپراتوری پهناوری را برآورد که مرزهای آن از آسیا‌ی میانه تا شرق اروپا گسترده بود. دولتی که او بنیان‌گذارد، دیرزمانی، ‌صلح و امنیت را بر قلمرو گسترده‌‌ی خود حاکم ساخت و آزادی و مدارا و تساهل را در میان اتباع خویش برقرار نمود؛ امری که بدین شیوه و گستردگی، در آن برهه از تاریخ، شگرف و بی‌سابقه بود. ویژگی‌ها و روش‌های ممتاز و بی‌بدیل مردم‌داری و کشورداری کورش کبیر که بعدها به صورت الگویی اخلاقی- سیاسی، دیگر شهریاران هخامنشی نیز از آن پیروی کردند، ‌عبارت بود از: برقراری آزادی مذهبی و فرهنگی برای همه‌ی اقوام زیر فرمان و به رسمیت شناختن مناسک، سنت‌ها و مقررات داخلی آنان؛ سپردن اداره‌ی سیاسی ملل تابعه به مقامات محلی و بومی، پرهیز از هر گونه کشتار و ویرانگری به نام خدا و دین، اهتمام به تداوم و ارتقای فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی در میان اقوام زیرفرمان و…
گزنفون (420 – 352 پ.م.) تاریخ‌نگار یونانی و شاگرد سقراط که چندی در سپاه یکی از شاه‌زادگان هخامنشی خدمت می‌کرد، از جمله شیفتگان و دوستاران منش و روش درخشان و استثنایی کورش کبیر بود. وی در کتاب معروف خود به نام «کورش‌نامه» یا «پرورش کورش» زندگی‌نامه‌ی این شهریار بزرگ را با جزییات و نکات فراوانی، از نگاه خویش بازگفته است. گزنفون در این نوشته، سخنان بسیاری را از کورش نقل کرده که هر چند در جزییات، داستان‌پردازانه می‌نماید، اما کلیات آن، نمودار اثرگذاری و بازتاب اندیشه و رفتار کورش در میان ملل مختلف است که بدین گونه، در سخنان نقل شده از وی، بازتابیده و به یادگار مانده است. در ادامه، نمونه‌ای از گفتارهای منسوب به کورش در «کورش‌نامه» گزنفون، آورده می‌شود (*):
«
اگر بخواهید دشمنان خود را خوار کنید، به دوستان خویش نیکی نمایید.»
«
باید این درس را نیک آموخت که خوشی و سعادت انسان به رنج و زحمتی که در تحصیل آن به کار برده است، بستگی و ارتباط دارد. کار و مرارت، چاشنی خوش‌بختی است. برماست که با تمام جهد و قوا، اسباب بزرگی و مردانگی را آماده و حفظ کنیم تا آسودگی خاطر که بهترین و گرامی‌ترین نعمت‌هاست، به دست آید و از غم و محنت‌های سخت، در امان باشیم.»
«
به عقیده‌ی من،‌ زمام‌دار باید بر دیگر افراد از این جهت امتیاز و برتری داشته باشد که نه فقط از زندگی سهل و آسان روگردان، بل که عاقبت‌اندیش و با تدبیر و پرکار باشد.»
«
آن کسی تاج سعادت را بر سر دارد که با استعداد کافی، از راه صواب تحصیل مال کند و آن را در راه مقاصد عالی و شریف صرف نماید.»
«
جهان‌گیری کار عظیمی است اما جهان‌داری کاری بس عظیم‌تر است. به چنگ آوردن امپراتوری در اثر جسارت و جنگ‌آوری است؛ اما حفاظت آن بدون حزم و درایت و مراقبت پیوسته، محال است.»
«
تاریخ، مکتبی عالی است. در آن خواهید دید پدرانی را که پسران‌شان آنان را دوست می‌داشتند؛ برادرانی را که به برادران‌شان مهر می‌ورزیدند؛ و نیز خواهید دید کسانی را که راه‌های دیگری اختیار کرده‌اند. در میان اینان و آنان،‌ کسانی را سرمشق خود قرار دهید که راه‌شان را خوب رفته‌اند. اگر چنین کنید، شما عاقل‌اید.»

  

 

 

کورش، افتخار ایران بی‌گمان، به باور بیشینه‌ی ایرانیان فرهیخته و غالب مورخان منصف، «کورش کبیر» یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های تاریخ ایران است. بخشیدن چنین پایگاه و منزلتی به کورش، نه صرفاً از برای فتوح درخشان و شتاب‌ناک او - که این خود، نمودار هوشیاری و دانایی سیاسی و نظامی کورش و نشانه‌ی توانایی والا و سامان‌مندی حکومت‌اش در ممکن ساختن اداره‌ و تدبیر چنین قلمرو پهناوری است - بل که از آن روست که وی در طول دوران شهریاری خود، به شیوه‌ای سخت انسانی و مردم‌دارانه رفتار و حکومت کرده بود؛ حقیقتی که در غالب متون تاریخی بازتاب یافته و ملل بیگانه و حتا دشمن را به وجد آورده و آنان را ناگزیر به اعتراف ساخته بود. چنان که بابلیان در سده‌ی ششم پیش از میلاد، کورش را کسی می‌دانستند که صلح و امنیت را در سرزمین‌شان برقرار ساخته، قلب‌های‌شان را از شادی آکنده و آنان را از اسارت و بیگاری رهانده است؛ انبیاء یهود (قومی که در قرآن [جاثیه/16] به خواست خداوند، سرور همه‌ی مردم جهان دانسته شده و دین‌اش، توحیدی و وحیانی) وی را مسیح و برگزیده‌ی خداوند و مجری عدالت و انصاف می‌خواندند، و یونانیان که کورش آنان را در کرانه‌های آسیای صغیر مقهور قدرت خویش ساخته بود - با وجود خصومتی که غالباً با پارس‌ها داشتند - در وی به چشم یک فرمان‌روای آرمانی می‌نگریستند. «آخیلوس» هماورد ایرانیان در نبرد ماراتون، درباره‌ی کورش می‌نویسد: «او مردی خوشبخت بود، صلح را برای مردمان‌اش آورد… خدایان دشمن او نبودند؛ چون که او معقول و متعادل بود»؛ هردوت می‌گوید که مردم پارس، کورش را «پدر» می‌خواندند و در میان‌شان، هیچ کس یارای برابری با وی را نداشت [هینتس، 1380، ص 100]؛ گزنفون می‌نویسد: «پروردگار کورش را علاوه بر خوی نیک، روی نیک نیز داده و دل و جان‌اش را به سه ودیعه‌ی والای "نوع‌دوستی،‌ دانایی، و نیکی" سرشته بود. او در ظفر و پیروزی هیچ مشکلی را طاقت‌فرسا و هیچ خطری را بزرگ نمی‌پنداشت و چون از این امتیازات خداداد جهانی و روانی برخوردار بود، خاطره و نام‌اش تا به امروز در دل‌های بیدار مردم روزگار، پایدار و باقی است» [سیرت کورش کبیر، ص 4]. وی می‌افزاید: «کدام وجودی مگر کورش از راه جنگ و ستیز صاحب امپراتوری عظیمی شده است ولی هنگامی که جان به جان آفرین داد، همه‌ی ملل مغلوب او را "پدری محبوب" خواندند؟ این عنوانی است که به "ولی نعمت" می‌دهند نه به وجودی "غاصب"» [همان، ص 8-367]. به هر حال آن چه درباره‌ی کورش برای محقق جای تردید ندارد، قطعاً این است که لیاقت نظامی و سیاسی فوق العاده در وجود وی با چنان انسانیت و مروتی درآمیخته بود که در تاریخ سلاله‌های پادشاهان شرقی پدیده‌ای به کلی تازه به شمار می‌آمد. کورش برخلاف فاتحانی چون اسکندر و ناپلئون، هر بار که حریفی را از پای در می‌افکند، مثل یک شهسوار جوانمرد دست‌اش را دراز می‌کرد و حریف افتاده را از خاک بر می‌گرفت. رفتار او با آستیاگ، کرزوس و نبونید نمونه‌هایی است که سیاست تسامح او را مبتنی بر مبانی اخلاقی و انسانی نشان می‌دهد. تسامح دینی او بدون شک عاقلانه‌‌ترین سیاستی بود که در چنان دنیایی به وی اجازه می‌داد بزرگ‌ترین امپراتوری دیرپای دنیای باستان را چنان اداره کند که در آن کهنه و نو با هم آشتی داشته باشند، متمدن و نیمه وحشی در کنار هم بیاسایند و جنگ و طغیان به حداقل امکان تقلیل یابد. درست است که این تسامح در نزد وی گهگاه فقط یک نوع ابزار تبلیغاتی بود،‌ اما همین نکته که فرمان‌روایی مقتدر و فاتح از اندیشه‌ی تسامح، اصلی سیاسی بسازد و آن را در حد فکر همزیستی مسالمت‌آمیز بین ملل مطرح کند، و گر چند از آن همچون وسیله‌ای برای تحکیم قدرت خویش استفاده نماید، باز از یک خودآگاهی اخلاقی حاکی است [زرین‌کوب، ص1-130]. چنین است که منش و شخصیت والا و انسانی کورش، در عصری که ویران‌گری و خون‌ریزی روال عادی شاهان خاورمیانه بود، ما را بر آن می‌دارد که وی را یکی از برجسته‌ترین مردان تاریخ ایران، بل که جهان بدانیم. از سوی دیگر، تلقی کسانی که کارنامه‌ی سیاسی و فتوح نظامی کورش و جانشینان‌اش را در حد عملیاتی صرفاً کشورگشایانه و سلطه‌جویانه ارزیابی می‌کنند، دریافتی سطحی و دور از واقع، بل که سخت بدبینانه است. در نگاه مورخان معاصر،‌ رهاورد کلان و چشم‌گیر کورش و دودمان شاهنشاهی وی (هخامنشی) برای جهان باستان، برپایی «نخستین دولت متمرکز» در تاریخ است: دولتی واحد، مرکزگرا و مداراجو که بر اقوامی پرشمار و دارای تفاوت‌های عمیق مذهبی و زبانی و نژادی، فرمان می‌راند. آن چه که هخامنشیان را در طول دویست و سی سال قادر به حفظ و تدبیر چنین حکومتی ساخت، مدیریت سیاسی برتر، انعطاف‌پذیری،‌ تکثرگرایی و دیوان‌سالاری مقتدر این دودمان بود. بنابراین آن چه که به عنوان دستاوردهای سیاسی و نظامی کورش ستوده می‌شود، نه فقط از آن روست که وی در زمانی اندک موفق به گشایش و فتح سرزمین‌هایی بسیار شده بود، بل که از بابت «دولت متمرکز و در عین حال تکثرگرایی» است که او برای نخستین بار در تاریخ جهان باستان بنیان گذارد و کوشید تا بر پایه‌ی الگوهای برتر و بی‌سابقه‌ی اخلاقی - سیاسی، صلح و امنیت و آرامش را در میان اتباع خود برقرار سازد. تاکنون بسیاری از مطالعات منطقه‌ای نشان داده‌اند که اکثریت عظیم نخبگان اقوام تابعه، شاه پارسی را نه به چشم فرمان‌روایی بیگانه و جبار، بل که تضمین کننده‌ی ثبات سیاسی، نظم اجتماعی، رفاه اقتصادی، و از این رو، حافظ مشاغل خود می‌نگریستند و می‌دانستند [ویسهوفر، ص80]. بر این اساس، چشم‌پوشی از عمل‌کرد کورش و جانشینان‌اش در برپایی و تدبیر نخستین «دولت متمرکز و در عین حال تکثرگرا» و تقلیل و تحویل کارنامه‌ی آنان به «مجموعه عملیاتی کشورگشایانه و سلطه‌جویانه» کرداری دور از انصاف و واقع‌بینی است. آن چه که از تاریخ خاورمیانه‌ی پیش از هخامنشی بر ما آشکار است، این است که گستره‌ی مذکور، در طول تاریخ خود، مرکز و عرصه‌ی جنگ و کشمکش همواره‌ی قدرت‌های منطقه بوده و چه بسیار اقوام و کشورهایی که در این گیرودار با ضربات دشمنان (مانند اورارتو و آشور) یا فروپاشی تدریجی (مانند مانا، کاسی، سومر) از میان رفته بودند. اما با برآمدن هخامنشیان به رهبری کورش کبیر، مردمان و ملل خاورمیانه پس از صدها سال پراکندگی و آشفتگی و پریشانی ناشی از جنگ‌های فرسایشی و فروپاشی تدریجی، اینک در پرتو حکومت متمرکز و تکثرگرای هخامنشی که نویدبخش برقراری ثبات و امنیت در منطقه بود، بی‌دغدغه‌ی خاطر از آشوب‌ها و جنگ‌های پیاپی مرگ‌آور و ویران‌گر، و بی‌هراس از یورش‌های غارت‌گرانه‌ و خانمان برانداز بیگانگان و آسوده از ترس اسارت و دربه‌دری و برده‌کشی، به کار و تولید و زندگی و سازندگی می‌کوشیدند و اگر دولت هخامنشی به واسطه‌ی شکوه‌گرایی و درایت خود،‌ میراث تمدن‌های پیشین و گذشته را پاس نمی‌داشت و در جذب و جمع و ارتقای آن‌ها نمی‌کوشید، در هیاهوی همواره‌ی ستیزه‌جویی‌ها و خودفرسودگی‌های تمدن‌های بومی، میراث گران‌سنگ آنان به یک‌باره از میان می‌رفت و از صفحه‌ی تاریخ زدوده می‌شد. اگر تا پیش از این، آشوربنیپل (پادشاه آشور) افتخار می‌کرد که هنگام فروگرفتن ایلام آن سرزمین را به «برهوت» تبدیل کرده، بر خاک آن «نمک و بته‌ی خار» پاشیده، مردمان آن را به «بردگی» کشیده و پیکره‌ی خدایان‌اش را تاراج کرده است [هینتس، 1376، ص 186]؛ و یا سناخریب ( پادشاه آشور) در هنگام چیرگی بر بابل اذعان می‌دارد که: «شهر و معابد را از پی تا بام در هم کوبیدم،‌ ویران کردم و با آتش سوزاندم؛ دیوار، بارو و حصار نمازخانه‌های خدایان، هرم‌های آجری و گلی را در هم کوبیدم» [ایسرائل، ص25]؛ کورش در زمان فتح بابل افتخار می‌کند که با «صلح» وارد بابل شده، ویرانی‌های‌اش را «آباد» کرده، فقر شهر را «بهبود» بخشیده، «مانع از ویرانی» خانه‌ها شده و پیکره‌های تاراج شده‌ی خدایان را به میهن خود بازگردانده است [ایسرائل، ص 218]. آیا این شیوه‌ی درخشان و بی‌سابقه‌ی کورش در رفتار با اقوام مغلوب که الگوی سیاسی - اخلاقی جدیدی را برای فرمان‌روایان و دودمان‌های پس از خود برجای گذارد، نمودار سیاست و منش مردم‌دارانه و مداراجویانه‌ی وی، و نشانه‌ی تحولی نو و مثبت در تاریخ و تمدن خاورمیانه نیست؟ چیکده‌ی سخن آن که، هخامنشیان به پیشوایی کورش کبیر با برقراری نخستین حکومت متمرکز و در عین حال تکثرگرا و مداراجو در منطقه، نظامی را پدید آوردند که به گونه‌ای بی‌سابقه، ثبات سیاسی، نظم اجتماعی و ترقی اقتصادی را برای اقوام تابعه‌ی خود فراهم آورد و نیز، تمدن‌ها و هنرهای فراموش شده، یا رو به انحطاط، یا زنده‌ی اقوام بومی و پراکنده‌ی منطقه را پس از جمع و جذب و ارتقا، در قالب هنر و تمدن شاهوار، نوین و مقتدر هخامنشی، محفوظ، بل که جاودانه ساختند؛ در نگاه ما، جایگاه و منزلت والای کورش و هخامنشیان در تاریخ و تمدن جهان باستان، از این بابت است. درباره‌ی چگونگی درگذشت کورش کبیر در سال 530 پ.م.، روایت‌های گوناگونی در دست است. «هردوت» گزارش می‌دهد که کورش در نبرد با «ماساگت»ها (= Massaget؛ از اقوام سکایی ساکن در پیرامون رود سیحون و شرق دریاچه‌ی آرال) نخست پیروز شده و سپس در جنگ دوم - که بسیار سهم‌گین توصیف گردیده - کشته شده است [پیرنیا، ص 24-419]. مورخ دیگر یونانی «کتزیاس» روایت می‌کند که کورش در نبرد با «دربیک»ها (= Derbik؛ از اقوام سکایی ساکن در شمال گرگان) زخمی شد ولی سپاه او در نهایت با یاری سکاهای آمورگس (Amorges) بر دربیک‌ها چیره گشت. کورش در اثر جراحات وارد شده، پس از روز درگذشت [پیرنیا، ص 425]. «استرابون» گزارش می‌دهد که کورش در نبرد نهایی با سکاها پیروز شد و دشمنان را تماماً تارومار ساخت. او از کشته شدن کورش در این نبردها سخن نمی‌گوید [پیرنیا، ص 439]. «گزنفون» نیز از درگذشت طبیعی کورش در پارس خبر می‌دهد [پیرنیا، ص 9-434]. به هر حال، آن چه که از مجموع روایات برمی‌آید این است که کورش، واپسین سال‌های حیات خود را در نبرد با سکاهای بیابان‌گرد و مهاجم مرزهای شمال شرقی امپراتوری گذرانده و شاید در پی یکی از این نبردها، کشته شده است. بنابراین، با توجه به گوناگونی روایات در مورد چگونگی درگذشت کورش، تأکید و ارزش‌دهی بیش از حد به «شکل» روایت هردوت - که حتا خود او نیز اعتراف نموده که این روایت را از میان روایت‌های مختلف موجود انتخاب کرده است [پیرنیا، ص 424] - از نگاه مورخ، وجه و توجیه خردپذیری ندارد. متأسفانه نظریه‌پردازان پان‌ترکیسم در آنکارا و باکو بدون توجه و اتکا به اسناد موجود و صرفاً بر پایه‌ی تمایل و تخیل خود، نخست «ماساگت‌ها» را ترک‌تبار نموده، سپس آن‌ها را ساکن آذربایجان جلوه داده، و سرانجام با تأکید ناموجه بر روایت هردوت، کشته شدن فرضی کورش در نبرد با ماساگت‌ها را پیروزی افتخارآمیز و بزرگ ترک‌های متمدن بر پارس‌های وحشی قلمداد کرده‌اند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کتاب‌نامه: ـ آمیه، پیر: «تاریخ ایلام»، ترجمه‌ی شیرین بیانی، انتشارات دانشگاه تهران، 1372 ـ ایسرائل، ژرار: «کورش بزرگ»، ترجمه‌ی مرتضا ثاقب‌فر، انتشارت ققنوس، 1380 ـ پیرنیا، حسن: «تاریخ ایران باستان»، انتشارات افراسیاب، 1378 ـ زرین‌کوب، عبدالحسین: «تاریخ مردم ایران»، (ایران قبل از اسلام)، انتشارات امیرکبیر، 1373 ـ گزنفون: «سیرت کورش کبیر»، ترجمه‌ی علی وحیدمازندرانی، شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، 1350 ـ ویسهوفر، یوزف: «ایران باستان»، ترجمه‌ی مرتضا ثاقب‌فر، انتشارات ققنوس، 1377 ـ هینتس، والتر، 1376: «دنیای گم‌شده‌ی ایلام»، ترجمه‌ی فیروز فیروزنیا، انتشارات علمی و فرهنگی ـ هینتس، والتر، 1380: «داریوش و پارس‌ها»، ترجمه‌ی عبدالرحمن صدریه، انتشارات امیرکبیر  
 
 
 کورش یاذوالقرنین قرآن مجید
دکتر میر مهرداد میرسنجری
 همزمان با ورود منشور کوروش کبیر به ایران زمین ـ به عنوان نخستین اعلامیه حقوق بشر در دنیا ـ و اعلام قریب الوقوع نمایش همگانی آن ـ هر چند به مدت کوتاه (چهار ماه) ـ در میهن دوستان ایرانی، شور و شوقی وصف ناپذیری را موجب شده است.

منشور کوروش، نه تنها به عنوان یک میراث ارزشمند ملی برای همه ایرانیان و یک میراث جهانی برای جهانیان، که به عنوان یک میراث گرانبار اسلامی، می تواند موجب مباهات باشد، چرا که با تحقیقات روان شاد علامه آیت الله استاد طباطبایی، استاد شهید مرتضی مطهری اثبات شده که ذوالقرنین، همان کوروش هخامنشی است.

در قرآن مجید، آیه های 83 تا 99 سوره کهف، از کوروش کبیر با نام ذوالقرنین به عنوان فردی یکتاپرست، صالح، دادگر و انسان دوست و به عنوان یکی از بندگان شایسته و برگزیده خداوند به نیکی یاد می کند.

این در حالی است که نام بنیانگذار نخستین و بزرگترین امپراتوری دنیا، نه تنها در قرآن مجید بلکه حتی در کتاب های عهد عتیق (از جمله تورات) نیز به عنوان یک انسان برگزیده و بلند مرتبه ثبت و ضبط شده است.

اما متأسفانه، دشمنان فرهنگ و تمدن ایرانی به هر راهی متوسل می شوند تا یا پیشینه تمدنی ایرانیان را نفی کنند، یا دستاوردهای فرهنگی تاریخی، فرهنگ کهن ایرانی و میراث کهن همه ایرانیان از آذری و کرد گرفته تا بلوچ و تاجیک را به یک دسته قومی خاص نسبت دهند!

این گونه است که به رغم این که ظهور زرتشت پیامبر ایرانی بنا بر نوشته های ارسطو و بطلمیوس (بیش از دو هزار سال پیش ) به شش هزار سال پیش از آنها، یعنی هشت هزار سال پیش بازمی گردد، پیشینه ظهور او را تعمدا به سه هزار سال پیش کاهش می دهند!

این ضد ایرانیان بیگانه پرست، چشمان خود را بر همه شواهد و استنادات انکارناشدنی تاریخی می بندند و بیهوده می کوشند ذوالقرنین را با آتیلا و چنگیز، بزرگترین فرمانروایان ظالم و خونریز مغول تبار و زرد پوست آسیای میانه یا اسکندر گجستک جوان متجاوز، بی اخلاق، چند خدا، ظالم و خون ریز یونانی تطبیق دهند.

این در حالی است که انسان های فرهیخته و دانشمندان بزرگی چون علامه آیت الله طباطبایی و پروفسور عبدالکلام آزاد (دانشمند شهیر هندی) با دلایل متقن به اثبات رسانده اند که ذوالقرنین، همان کوروش کبیر، بنیانگذار امپراتوری بزرگ هخامنشی در ایران بوده است.

نظر قطعی علامه طباطبایی در المیزان بنا بر شواهد تاریخی محکم این است؛ «ذوالقرنین قرآن همان کوروش کبیر هخامنشی است.»

استاد علامه طباطبایی می گوید: اگر ذوالقرنین قرآن، مردی مومن به خدا و به دین توحید بوده، کوروش نیز این چنین بوده و اگر ذوالقرنین، پادشاهی عادل و رعیت پرور بوده، کوروش نیز چنین بود؛ اگر او نسبت به ستمگران و دشمنان مردی سیاستمدار بوده او نیز بود؛ اگر دین، عقل، فضایل اخلاقی و ثروت و شوکت داشت، کوروش هم داشت؛ همان گونه که قرآن فرموده کوروش نیز سفری به سوی مغرب کرد، بر لیدی و پیرامون آن مسلط شد و بار دیگر به سوی مشرق سفر کرد. آنجا مردمی دید صحرانشین و وحشی که در بیابان زندگی می کردند. برای همین، به آنها کمک کرد، سدی ساخت در مقابل قبیله و قومی که آنها را آزار می دادند؛ در تنگه داریال میان کوه های قفقاز و نزدیک به شهر تفلیس (تفسیر المیزان، علامه طباطبایی).

 در زیر اصلی ترین مستندات تطبیق ذوالقرنین با کوروش کبیر به اجمال بیان می شود:

1- یکتاپرستی، نیکو کرداری، رأفت و انسان دوستی از صفات گفته شده ذوالقرنین در کتاب آسمانی مسلمانان است.
بنا بر فرموده قرآن مجید، ذوالقرنین، پادشاهی دادگر بود و نسبت به رعیت عطوفت داشت و هنگام کشورگشایی و غلبه قتل و کینه ورزی را اجازه نمی داد. از این روی، هنگامی که بر قومی در غرب چیره شد، پنداشتند، او هم مانند دیگر کشورگشایان خونریزی آغاز خواهد کرد، ولی او بدین کار دست نبرد، بلکه به آنان گفت: هیچ گونه بیمی پاکان شما در دل راه ندهند و هر یک از شما که عملی نیکو کند، پاداش آن را خواهد دید.
با آن که آن قوم بی یاور و دادرسی در چنگال قدرت او بودند، با ایشان شفقت کرد و به دادگری و نیکوکاری دل آنان را به دست آورد.

بر پایه شواهد انکار ناپذیر تاریخی، همگی این ویژگی ها بر کوروش هخامنشی منطبق است که نمونه بارز خوی انسانی و رأفت و مدارای کوروش را در رفتار او با مردم بابل پس از فتح این سرزمین، در تاریخ می بینیم.

با این حال، برخی تلاش می کنند چنگیز و آتیلا و یا اسکندر مقدونی را ذوالقرنین معرفی نمایند، در حالی که هیچ یک از صفات آمده در قرآن مجید بر این جهانگشایان ظالم خونریز قابل انطباق نیست.

ذکر این نکته لازم است، بنا بر نوشته مورخان یونانی، کوروش کبیر از چنان جایگاه بزرگی برخوردار بوده که حتی اسکندر گجستک با وجود یورش وحشیانه به ایران و تسخیر و آتش زدن تخت جمشید به پاسارگاد مقبره کوروش رفته، در برابر مزار آن بزرگ مرد زانو زده و مراتب احترام خود را به کوروش کبیر بجا آورده است.

بنا بر فرموده قرآن مجید، ذوالقرنین می گوید: «هذا فتح من ربی»؛ یعنی «همه فتوحات من نتیجه لطف خداست» و ما هیچ گاه در تاریخ، نه از اسکندر و نه از خاقان بت پرست مغول تبار زرد پوست، چنین گفتاری سراغ نداریم و سلاطین حمیری یمن نیز در حد فاتحان بزرگ نبوده اند.

با توجه به این که بر خلاف بیهوده گویی های دشمنان کینه ورز، ملیت و هویت ایرانی بهترین معیار قضاوت واقعی درباره شخصیت های تاریخی هر ملت سخنان ثبت شده و مکتوب آنان است، در زیر، بخشی از سخنان تاریخی کوروش بزرگ پس از فتح بابل را برای شناخت ویژگی های شخصیتی و یکتاپرستی این بزرگ مرد تاریخ ایران و جهان مرور می کنیم:

«به نام ایزد جان و خرد؛
ایزد یکتایی که لحظه به لحظه او را بیشتر درک می کنم
ای مردم بابل، ما همه بندگان اهورا مزدا، خدای یگانه هستیم... ما نه پیروزیم و نه شکست خورده! ما امروز در سراسر این سرزمین پهناور، همگی با هم برابریم... همگی آزادیم...و همگی پاکیم. ما همگی دوستیم. ما تنها یک دشمن داریم و دشمن همه ما اهریمن است و جز او دیگر سایه ای نیست. ما همگی نوریم... سربازان اهورا مزداییم. از این لحظه من پادشاهی ام را بر این مبنا در تمام کره خاکی در سراسر این خاک پهناور که به فرمان من است، اعلام می کنم. از این پس، نام شاهنشاهی ما هخامنشی خواهد بود و این را به یاد پدر بزرگ عزیزم ـ که بخشی از اندیشه های نیک او به من به ارث رسید ـ به عاریه برمی دارم. ما از این لحظه، اندیشه و دین هر کس را محترم خواهیم دانست. هر کس به دین خودش خواهد پرداخت، هر کس نتیجه انتخاب خود را خواهد دید. هیچ کس حق تجاوز به حقوق دیگری را ندارد. از این لحظه، تمام بردگان آزادند. من تمامی گناهکاران را از این لحظه بخشیدم. هیچ کس مغضوب من نیست. هیچ بابلی از آنچه بوده، نترسد. این یک بخشایش عمومی است و زنان «بالشاسر» که در حرمسرای بابل بوده اند، از این لحظه آزادند. مال و اموالی در حد بازرگانی ثروتمند به هر یک از شما داده می شود و بعد شما می توانید به هر جای ایران پهناور از هند تا مصر و از توران تا یونان که خواستید بروید. شوهر شما مرده و شما وارثان او هستید. داشته های شخصی خودتان را بردارید و از کاخ خارج شوید. تمامی خزانه بالشاسر در میان مردم همین شهر به مساوات تقسیم خواهد شد. میان مرد و زن پیر و جوان و کودک تمایزی نیست. هر کس در قلمروی من به لطف اهورا مزدا زندگی می کند، از حقی مساوی با همه برخوردار است. تمامی تبعیدیان با هزینه حکومت هخامنشی به شهر و کشورشان بازخواهند گشت و با هزینه هخامنشی شهر ها و معابدشان دوباره راه خواهد افتاد. من تا زمانی که به تمام سخنانم جامه عمل بپوشانم، در این شهر خواهم ماند. آری زمین مقدس است... ما نیز یک به یک مقدسیم... این اهورا مزداست که ما را مقدس آفریده... و ما جهان زیبا را زیباتر خواهیم کرد. برای چنین هدفی همگان کار خواهند کرد... همه به دین و زبان خویش خواهند پرداخت و همه آزاد خواهند بود...»


2- واژه ذوالقرنین در قرآن مجید به معنای فردی است که دو شاخ در بالای سر او قرار دارد. همان گونه که در تصویر حجاری شده کوروش کبیر در پاسارگاد دیده می شود؛ کلاهی با دو شاخ در بالای سر او به خوبی نمایان است.

در ترجمه تفسیر المیزان جلد 13صفحه 539آمده است:
«در کتاب دانیال هم خوابى که وى براى کورش نقل کرده، به صورت قوچى که دو شاخ داشته دیده است».

در آن کتاب چنین آمده: در سالسوم از سلطنت بیلشاصر پادشاه، براى من که دانیال هستم بعد از آن رؤیا که بار اولدیدم رؤیایى دست داد که گویا من در شوش هستم؛ یعنى در آن قصرى که در ولایت عیلام است، مى باشم و در خواب مى بینم که من در کنار نهر «اولاى» هستم. چشم خود را به طرف بالا گشودم. ناگهان قوچى دیدم که دو شاخ دارد و در کنار نهر ایستاده و دو شاخش بلند است؛ اما یکى از دیگرى بلندتر است که در عقبقرار دارد. قوچ را دیدم به طرف مغرب و شمال و جنوب حمله مى کند و هیچ حیوانى در برابرش مقاومت نمى آورد و راه فرارى از دست او نداشت و او هر چه دلش مى خواهد، مى کند و بزرگ مى شود.

در این بین که من مشغول فکر بودم، دیدم نر بزى از طرف مغرب نمایان شد. همه ناحیه مغرب را پشت سر گذاشت و پاهایش از زمین بریده است و این حیوان تنها یک شاخ دارد که میان دو چشمش قرار دارد. آمد تا رسید به قوچى که گفتم دو شاخ داشت و در کنار نهر بود.

سپس با شدت و نیروى هر چه بیشتر دویده، خود را به قوچ رسانید. با او درآویخت و او را زد و هر دو شاخش را شکست و دیگر تاب و توانى براى قوچ نماند. بى اختیار در برابر نر بز ایستاد. نر بز قوچ را به زمین زد و او را لگدمال کرد و آن حیوان نمى توانست از دست او بگریزد، و نر بز بسیار بزرگ شد.

آنگاه مى گوید: جبرئیل را دیدم و او رؤیاى مرا تعبیر کرده، به طورى که قوچ داراى دو شاخ با کورش و دو شاخش با دو مملکت فارس و ماد منطبق شد و نر بز که داراى یک شاخ بود با اسکندر مقدونى منطبق شد.

و اما سیر کورش به طرف مغرب و مشرق: اما سیرش به طرف مغرب همان سفرى بود که براى سرکوبى و دفع «لیدیا» کرد که با لشکرش  به طرف کورش می آمد و آمدنش به ظلم و طغیان و بدون هیچ عذر و مجوزى بود. کورش به طرف او لشکر کشید و او را فرارى داد و تا پایتخت کشورش تعقیبش کرد و پایتختش را فتح نموده او را اسیر نمود و در آخر، او و سایر یاورانش را عفو نموده، اکرام و احسانشان کرد؛ با این که حق داشت، سیاستشان کند و به کلى، نابودشان سازد و انطباق این داستان با آیه شریفه «حتى اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فى عین حمئة».

3- در قرآن مجید آمده که ذوالقرنین در آغاز فرمانروایی خود، به منطقه ای که آفتاب غروب می کند، حمله کرده و پیروزی های بزرگی به دست آورده است. سپس به سوی شرق شتافت و در آن سامان، هم به پیروزی دست یافت و پس از آن، به مکانی رفت که افتاب از ان طلوع می کرد؛ یعنی شرق و آنان پوششی برای محافظت خود نداشتند.
مقابل آفتاب سوزان اشاره به این که منطقه بیابانی بوده و سکنه چادرنشین و کوچ رو برای آب و غذا و اشارت به سکنه مغولی و سکایی آسیای میانه دارد.

همان گونه که می دانیم، نخستین حمله بزرگ کوروش کبیر به غرب ایران و سرزمین لیدی (در باختر آسیای کوچک یا ترکیه امروزی) بوده که به پیروزی کوروش و تابعیت لیدی به امپراتوری ایران انجامید. فرمانروایان لیدی که با بابل و مصر و حکومت های آسیای صغیر متحد شده بودند ،برای تصرف بخشی از ایران، در صدد ضربه زدن به کوروش برآمدند. کوروش پس از آگاهی از این توطئه، سپاهیانش را به طرف سارد، پایتخت لیدی گسیل داشت.

وی در این نبرد نیز پیروز بود. در نتیجه این حمله در 547ق.م سارد و شهرهای آسیای صغیر، یکی پس از دیگری به دستان پر توان کوروش کبیر سقوط کرد.

در تاریخ به این نکته اشاره شده که کوروش کبیر، پس از نبرد موفقیت آمیز در غرب ایران زمین (لیدی) برای سر و سامان دادن به شورش اقوام بیابانگردی که متجاوز، وحشی و خونریز بودند، به شمال شرق ایران بزرگ لشکرکشی کرد و موفق به فرو نشاندن آنان و تأمین امنیت مرزهای شرق و شمال شرق ایران شد.

4- سد یأجوج و مأجوج و مکان آن:
یکی دیگر از مشخصات ذوالقرنین در قرآن، عزیمت او به مناطق شمالی و رویارویی با قوم یأجوج و مأجوج بوده است و علاوه بر این، ایجاد سد یأجوج و مأجوج که در ساخت آن از آهن استفاده شده نیز در قرآن به ذوالقرنین نسبت داده شده است. جالب این که در تورات هم به ساختن سدی از جنس آهن اشاره شده است؛ آنجا که از قول کوروش خطاب به خداوند یکتا می گوید: «من ای کوروش، پیش روی تو خواهم خرامید ... جای ناهموار را برایت هموار می کنم، درهای برنجین را می شکنم، پشت بندهای اهنین را خواهم برید...»

در تعیین محل استقرار این سد، گمانه زنی های متعددی شده و حتی برخی آن را همان دیوار بزرگ چین تصور کرده اند، در حالی که کلید حل این معما در خود قرآن نهفته که کاربرد آهن در ساخت این سد مورد تأکید قرار گرفته که با توجه به این که در ساخت دیوار بزرگ چین هیچ گونه مواد آهنی به کار گرفته نشده، این نظریه مردود است.

در سرزمین میان دریای کاسپین و دریای سیاه، سلسله کوه های قفقاز به صورت دیواری راه های میان شمال و جنوب را بسته است؛ مگر یک راه که باز گذاشته و آن تنگه ای است که در میان رشته کوه هایی واقع شده و شمال و جنوب را به هم متصل می سازد و این تنگه در عصر حاضر، تنگه داریال نامیده می شود و در نقشه های موجود میان شهر ولادی قفقاز ـ پایتخت جمهوری اوستیای شمالی، شمالی ترین منطقه ایرانی نشین و فارسی زبان قفقاز که هم اکنون یکی از جمهوری های روسیه است ـ و تفلیس نشان داده می شود در همان جا که تاکنون دیوار آهنین باستانی موجود است و شک نیست که این دیوار همان سدی است که کوروش بنا کرده، زیرا اوصافی که قرآن بیان کرده، درباره سد ذوالقرنین کاملا بر آن منطبق است و همان گونه که قرآن یادآور شده، الواح آهنین در ساختمان آن به کار رفته و مس گداخته برای بستن مفاصل و رخنه های آن استعمال شده و در میان دو دیوار کوهستانی بنا شده است.

با در نظر گرفتن بازمانده سدی که هم اکنون در گذرگاه داریال قفقاز موجود است و شهادت کتب ارمنی ـ که این ناحیه را (بهاک کورائی) و (کابان کورائی) می گویند و به معنی گذرگاه و یا دره کوروش است ـ شکی نمی ماند که کوروش به سمت شمال غربی ایران رفته و از نواحی ای که امروز به نام دربند و معبر داریال معروف است، گذشته و در آنجا سدی بنا کرده تا مانع هجوم سکاهای متجاوز بشود.

در آنجا به دستور کوروش آهن و فلز فراوان آوردند و سدی از آهن بسان دیواری در معبر میان دو کوه که تنها راه عبور و مرور اقوام وحشی سکایی بود، بنا شد؛ این سد تنگه باریک میان دو کوه را می بست و مانع گذشتن سواران یغماگر سکایی بود و به همین جهت این دره به نام دره کوروش نامیده شده است.

بنا بر شواهد تاریخی، کوروش کبیر پس از فرو نشاندن بیابان گردان شرق کشور به شمال ایران و قفقاز می رود و به دادرسی از مردم آن سامان می پردازد و برای جلوگیری از تهاجم متجاوزان بیابانگرد، از شمال کوه های قفقاز به درون خاک ایران، سدی را برای مردم آن سامان در قفقاز بنا می کند که در ساخت آن، از پاره های سنگ و آهن استفاده شد. جالب این که در نزدیکی تفلیس در قفقاز ـ که در همه تاریخ تا کمتر از دویست سال پیش در قلمرو ایران بوده ـ بقایای سدی کشف شده است که بر پایه پژوهش های علمی با کمال شگفتی در ساختمان آن، از ترکیبی از سنگ و آهن استفاده شده و جالب تر این که نام تاریخی رودی که در نزدیکی این سد قرار دارد، نیز «کوروش» است!

چند تن از بزرگانی که بر یکی بودن ذوالقرنین قرآن و مسیح عهد عتیق با کورش هخامنشی گواهی داده‌اند، عبارتند از:

1-مولانا ابوالکلام آزاد، مفسر بزرگ قرآن و وزیر فرهنگ هند در زمان گاندی در تفسیرالبیان،
2- ترجمه تفسیر سوره کهف از باستانی پاریزی
3-علامه طباطبایی در تفسیر المیزان،
4-آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی و ده نفر از مفسران بزرگ قرآن در تفسیر نمونه (مانند قرائتی، امامی، آشتیانی، حسنی، شجاعی، عبدالهی و محمدی)،
5- تابنده گنابادی در کتاب سه داستان عرفانی از قرآن،
6- آیت الله میر محمد کریم علوی در تفسیر کشف الحقایق (با ترجمه عبدالمجید صادق نوبری )،
7- حجت الاسلام سید نورالدین ابطحی در کتاب ایرانیان در قرآن و روایات،
8- دکتر علی شریعتی در کتاب بازشناسی هویت ایرانی اسلامی،
9-صدر بلاغی در قصص قرآن،
10-جلال رفیع در کتاب بهشت شداد،
11-دکتر فاروق صفی زاده در کتاب از کورش هخامنشی تا محمد خاتمی،
12- منوچهر خدایار در کتاب کورش در ادیان آسیای غربی،
13- قاسم آذینی فر در کتاب کورش پیام آور بزرگ،
14- دکتر فریدون بدره ای در کتاب کورش در قرآن و عهد عتیق،
15- محمد کاظم توانگر زمین در کتاب ذوالقرنین و کورش،
16- آیت الله سید محمد فقیه استاد اخلاق، حافظ کل قرآن و نماینده مجلس خبرگان دوم،
17- استاد محیط طباطبایی،
18- حجه الاسلام شهید هاشمی نژاد،
19- سر احمدخان بنیان‌گذار دانشگاه اسلامی علیگر هند،
منشور حقوق بشر کوروش هخامنشی که در موزه بزرگ بریتانیا نگهداری می شود

منشور حقوق بشر کوروش هخامنشی در قرن نوزدهم و حدود 130 سال پیش در میان رودان کشف و سپس به موزه ملی بریتانیا منتقل شد... این منشور که با نام استوانه‌ کوروش نیز شناخته می‌شود، از جنس سفال است و در سال 539 پیش از میلاد ساخته شده است.
دورتادور این استوانه سفالین که 23 سانتی‌ متر طول و 11 سانتی‌ متر عرض دارد، در حدود چهل خط به زبان میخی بابلی، فرمان‌های کوروش حک شده است. منشور کوروش به ‌عنوان نخستین منشور حقوق بشر شناخته می‌شود و در سال 1971 میلادی، سازمان ملل آن را به شش زبان رسمی منتشر کرد.

بدلی از این منشور نیز در مقر سازمان ملل متحد در شهر نیویورک نگهداری می‌شود.


در پایان، امید است که بازگشت منشور کوروش بزرگ به ایران و نمایش عمومی آن بهانه ای باشد، برای آشتی افکار عمومی و رسانه های گروهی کشور با میراث فرهنگی تاریخی ایران زمین و بابی باشد برای نگاهی مثبت و به مفاخر گذشته ما. تأیید قرآن مجید بر شخصیت تاریخی کوروش کبیر نیز می تواند یکی از دلایل اثبات این نکته باشد که برای حفظ و بقای هویت ملی ملت ایران زمین تاریخ پیش از اسلام ایران و تاریخ پس از اسلام ایران، نه نافی یکدیگر؛ بلکه هر دو لازم و ملزوم هم و از یکدیگر جدا ناپذیرند.


سنگ نگاره  یادمان کوروش کبیر، نه در ایران بلکه در میدان مرکزی المپیای شهر سیدنی استرالیا!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد