می نویسم که یادم نره!

Things it yearns to remember

می نویسم که یادم نره!

Things it yearns to remember

دچار ماندن شده ایم.

در عمق سیاه چاله ی زندگی زنجیر شده ایم به زجری ابدی.

از هر طرف زجه ها و جیغ ها آواز سر داده اند.

تازگی مراسم مجازات فرق کرده.بی هیچ حکمی شلاق را بر تن نحیفمان فرود می آورند.قطره های خون که بر پوستمان غلتید دلشان آرام میگیرد .رهایمان میکنند تا دل خوش کنیم به لذتی موقتی.با خیال رهایی اوج بگیریم.از آرامش کامی بگیریم و باز سقوط کنیم به عمق.

میان این مکافات تن ها نه از تازیانه های "ماندن" که از لمس این همه تیرگی ست که کبود شده ولی کسی فریادی نمیزند و التماسی برای رهایی ندارد. ما محکومیم به ماندن ولی انتقام را هم خوب میدانیم. آری تنمان را سپرده ایم به این قساوت اما خیالمان را پر میدهیم سوی سفر های دور و دراز رهایی.

این زجر ها،ماندن ها و بودن ها را هم خیالی نیست ؛ خوب میدانیم که این سهم ماست از قدیسگی روزگار .. : )

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد