پی بیستی شاید
پی خوابی راحت
پی یک تعطیلی
.
.
دم دفتر ماندم
و صدایی آمد
گوش دادم
چه کسی امتحان طرح می کرد؟
راه افتادم
ناظمی بر سر راه نمره ها کم می کرد
انظباطی می داد
و چه بدبختم من
و چه اندازه تنم...
.
.
نکند بد شانسی،برسد از آن سو
آخر دی ماه است
درس هست،امتحان هست،تقلب هست
تا معدل هست ، خر باید زد
در سر من چیزی است
مثل یک غده ی بد
و چنان بی خوابم که دلم می خواهد
بکپم تا ده صبح...
دورها آوایی است که مرا می خواند
و کسی نیست به جز انتظامات کلاس
که به من می گوید
زنگ تفریح خورده ودبیر در راه است...