می نویسم که یادم نره!

Things it yearns to remember

می نویسم که یادم نره!

Things it yearns to remember

جرم...

رضا: آقای افجه‌ای! این کاری که من می‌کنم، کار می‌بره. منِ بی‌پول، 


آس، گرفتار زن و حبس، بچه و آوارگی و تنهایی. سر جیبمو می‌دوزم،


 پا رو دل و زندگیم می‌ذارم، که بگم نه! من اسلحه‌مو جایی می‌کشم که


 فکر کرده باشم. دارم یاد می‌گیرم. از خود زخم یاد می‌گیرم. دردو


 نخور. آخ بگو. یکی می‌گفت: «ماشه رو بی عقل که بکشی، قاتلی».


افجه‌ای: ماشه رو رو عقل بکشی، آزادی پیدا می‌شه. تو شانس من و این


مردم بودی. خبر نداشتی.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد