می نویسم که یادم نره!

Things it yearns to remember

می نویسم که یادم نره!

Things it yearns to remember

غریبه

بعد از عشق و خیال ، این بار غریبه را کشتم!!

برای بار سوم اعتراف میکنم که من قاتل هستم..

قصاص کنید.

آدمی (!!)که از جسد تیر باران شده ام بلند میشود،بال های قوی تری برای پر کشیدن داره.

چه میگویم؟

این زشتی نفرت انگیز که به زندگی بسته ام چیست؟

دیگر چه فرقی با "..." دارم؟؟

 این خط خطی های خوصوصی (!!)که وحشیانه روی کاغذ پخش شده،کجای من بود؟

برای جواب تو مجبور به خواندن این خاطره ها (!!!) شدم.

وحشتناک..

این من نیستم که نوشتم

مطمئنم من نیستم

چیزهایی به زندگی نسبت دادم که...

این کارمن نیست. آدم های خاص،حرف های با مخاطب..

خودم کجای این حرف های بی سر و ته گم شدم؟؟

 

میترسی وقتی از جلوی آینه در میشی و کسی رو ببینی که تو نیست.

از خودم ترسیدم!کجای این دنیای مجازی مرا با آدمی که نمیشناسم عوض کردند؟؟

او که این روزها توی این میدان پای دیوارم مینوشت ، من نبودم.

خیلی سیاه بود.

خیلی مشوش..

من خاکستری ام..

من...

نبود.او من نبود.

غریبه بود.غریبه ای گستاخ!

این پست های رمز دار کار یک غریبه است!

یک غربیه که انگار خوب از زندگی من میدونه.حتی میدونه که افکارم دست خودم نیست.

این غریبه انگار...

غریبه تمومش کن..از زندگی من ، از لای خط و خطوط خاطره هام ، از آدم توی آینه و ... دور شو.

غریبه؟؟

تو میشناسی منو؟

چی از زندگی خاکستری من میدونی که این حرف های بی اساس رو بش میبندی؟

من کسی رو که بخواد جای آدم توی آینه رو بگیره ، نابود میکنم.

ترسناک شد نه؟؟

 

شب نبود.ماه نبود که خیابان گردم کنه.باد بود اما و صدای یک دوست..

قدم زدیم.باهم قدم زدیم..

غریبه را دادم باد ببرد.باد هر چه را ببرد میکشد!

پس غریبه مرده است.

حالا منم که خط خطی میکنم.

شاید روزی از روزهایی که پای دیوارم بازگشتم ، سری هم به این چرندیات غریبه بزنم و به آدم توی آینه که خودش رو دست یک غریبه داده بود تا او را مثل موج تاب بده ، بخندم!

فقط بخندم چون میدونم :

گاهی آدم نیاز به یک خودکشی اساسی داره!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد