می نویسم که یادم نره!

Things it yearns to remember

می نویسم که یادم نره!

Things it yearns to remember

306

فروردین هم تمام شد!!

اردیبهشت که بیاید روی دیدنش را نخواهم داشت!!

قولی که داده بودم باز هم ماند برای اردیبهشت امسال...من فقط دیگه قول نمیدهم!!

یه نفس بسیار عمیق !! :)))

بیست و نهم امسال بدون هیچ اتفاقی ناراحت کننده ای گذشت..بیست و نهمی که نحس نباشه رو بدون شک باید جشن گرفت!!

 

مدتی بود عجیب حس میکردم دوستی بین ما تبدیل شده به عادتِ مادری کردن برای هم.چهارشنبه یادم انداختید که هیچ چیزی حق نداره پیوند دوستی مارو تبدیل به عادت کنه..

بچه ها من هیچی نگم بهتره!! شما آخرشید..عاشقِ همتونم :*

همین جمله ی علی کافیه : نهـــــــــــــــــــال!!خوش به حالت ! چقدر خوشید با هم!!

با تمام وجودم خوشحالم!!ممنون که دوستیم..(البته اینجا کیمیا هنوز مامان بزرگ بد اخلاقه خودمه.. :xx )

 

 

فندوق خان هنوز هم اسم نداره!!

عزیزِ دلم...چشماش سبزه تیره با رگه های آبی نفتیه

فدای این پسر کوچولو بشم..

 

دیشب زلزله اومد!!

زلزله..بهتره بگم زمین کمی لرزید..

وقتی میلرزید مغزم قفل کرد!!خیلی ترسیدم..

وقتی آروم شد فقط میخندیدم!!خنده هایی که از دید همه عصبی بود!!

 

به خودم لبخند بزنم؟؟..کم این کار رو نکردم!!

لبخند...لبخند...لبخند...

کلن این واژه میتونه هزار معنی داشته باشه.کدوم نوعش رو به خودم تحویل بدم؟؟

مبهمِ بی معنایِ بی روحش چطوره؟؟از همون هایی که هرروز همه تحویلم میدن....

من لبخند میخوام برای چی؟؟!!

اگه یه لبخندِ واقعی پیدا کردی بده من قاب کنم بزنم به دیوار که حداقل تقلید کردنش رو یاد بگیرم......

 

همه چیز  آرامش مطلق داره!!با یه لبخندی که نمیدونم از کدوم نوعشه!!

: )

همین!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد