رفیق ، دوست ، مالک ، محبوب ، او ... هرچی که هستی.. دارم سرسام میگیرم !
عزیز من ! تو که خودت رو، الااقل خودت رو، میشناختی پس چرا منو به این راه کشوندی؟؟
اینقدر شبیه تو شدم که خودم رو گم کردم!
لعنت..
همه جا هستی.. توی کتابام.. لای آهنگام.. حتی بین پرده های تار مامان!!!
من گناهم چی بود؟؟
گناه من گذشته ی بهم ریخته ی آدم های دور و برم بود که من رو هم به اینجا کشوند؟؟
گناه من این نگاهمه که هنوز که هنوزه تنها سلاح منه ؟؟ اون هم چه سلاح نفرین شده ای!!
گناهم گیر کردن توی این جهنمه؟؟ گناهم چیه که همه باید ره گذر باشن ؟؟
گناهم چیه که « تو» باید سر راهم قرار میگرفتی ؟؟
سلام
این مطلب رو که خوندم یاد گذشته هام افتادم کارهایی که کردم و الان پشیمونم
Fekr mikonam mishe az pashimuniha dars gereft...
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم ...
چه انتظار عظیمی نشسته در دل ما
همیشه منتظریم و کسی نمی آید
صفای گمشده آیا
بر این زمین تهی مانده باز می گردد ؟
اگر زمانه به این گونه
ــ پیشرفت این است
مرا به رجعت تا غار
ــ مسکن اجداد
مدد کنید
که امدادتان گرامی باد
همیشه دلهره با من
همیشه بیمی هست
که آن نشانه ی صدق از زمانه برخیزد
و آفتاب صداقت ز شرق بگریزد
همیشه می گفتم:
چقدر مردن خوب است
چقدر مردن
ــ در این زمانه که نیکی
حقیر و مغلوب است ــ
خوب است