کیمیایی سال ها با فیلم های متفاوت و خاطره سازش - در سینمای ایران تاخت تا اینکه یک دوره از سرعتش کاسته شد و فیلم هایی را روانه ی پرده ی سینماها کرد که رنگ و بوی روزهای تاختش را نداشتند . در چند سال اخیر منتقدان استاد را به اینکه هنوز در گذشته مانده است - محکوم کردند . حال فیلم های نه چندان خوبش با اینکه می خواست در همان سبک قدیمی کیمیایی ساخته شود - برچسب درگذشته ماندن بهشان خورد اما به هیچ وجه مورد مقایسه با شاهکارهای ان زمان های استاد نبودند . چندین سال سینمای متفاوت کیمیایی اینگونه حرکت کرد تا اینکه در روزهای بهاری ۱۳۹۰ - بیست و هشتمین فیلمش به اکران سینماهای ایران درآمد . "جرم" آخرین ساخته ی استاد مسعود کیمیایی با بازی پولاد کیمیایی و حامد بهداد است که قهرمان دارد . قهرمانی که متعلق به سینمای کیمیایی و ساخته های زمان دورش است . اما این قهرمان - قهرمانی امروزی است . قهرمانی که از دل جامعه ی امروز بیرون امده است با اینکه داستان فیلم در سال های قبل از انقلاب می گذرد اما همانطور که جرم از حال و هوای شخصی کیمیایی داستانش رقم خورده است - استاد در جامعه ی امروز زندگی می کند - پس قهرمانی امروزی در دل سالیان قبل را خلق کرده است و این کار بزرگی است . مسعود کیمیایی کارگردان خاطره سازی است که بیش از ۴۰ سال سابقه ی کارگرانی دارد . بیش از ۴۰ سال کارگردانی موفق و متفاوت است . کارگردانی که با دومین تجربه ی کارگردانی اش تحولی در سینمای ایران ایجاد کرد .با فیلم "قیصر" موجی نو را در سینمای ایران رقم زد
جرم یک فیلم کامل و بهترین فیلم دهه هشتاد از استاد کیمایی است . جرم فیلمی تمام عیار است که با همه ی این نکات فیلم ماندگاری است . فیلم از همان سکانس اولیه نشان می دهد که کیمیایی به سینمای خوب خودش برگشته است . و معلوم است داریم یک فیلم خوب از یک استاد می بینیم . موسیقی و ضرب آهنگ های کارن همایونفر هم به فیلم خیلی کمک کرد . و بسیار خوب و به موقع است مخصوصا سکانس اولیه فیلم که ناصرو رضا دارند فرار می کنند و موسیقی کارن همایونفر آن ها را همراهی می کند . آن سکانس و موسیقی اش و قاب های نابش دیوانه کننده است . فیلم جرم بر عکس کسانی که می گویند فیلم مال این دوره نیست و حرفش هم مال این دوره نیست باید گفت که جرم یک فیلم کامل و بسیار امروزی است . چون اگر یادتان باشد فیلم نامه این فیلم در دوره زمان حال می گذشت اما به دلایلی ، فیلم نامه جرم مجوز نگرفت و مسعود کیمیایی مجبور شد که زمان فیلم را تغییر دهد اما المان های امروزی گذاشت مثل پراید ، پیکان ، موتور ، پلاک ملی و ... که بعضی از دوستان به ظاهر منتقد آن را سوتی های فیلم های مسعود کیمیایی می نامند که باید بگویم سخت در اشتباه هستند چون این ها المان هستند ، المان های امروزی هستند . و عمدی هم بوده است . حتی استاد کیمیایی و پولاد کیمیایی در نشست رسانه ای فیلم در جشنواره فیلم فجر گفته است که فیلم هیچ زمانی ندارد . یا می توان گفت تمام فیلم کابوس های رضا خان سرچشه است که در زندان به سر می برد ، بعضی از سکانس های فیلم رویایی هستند مثلا سکانسی که ناصر به دیدار رضا می رود ، رضا که در زندان است . آن سکانس نوعی وهم و خیال است و شاید هم کابوس های رضا است . چون آن فضا به ناکجا بیشتر شبیه است تا یک مکان واحد و واقعی و رئال . اما در هر صورت رفاقت را به من نشان داد در آن سکانس ، همین کافی است چه وهم باشد چه سورئال باشد چه رئال . نکته اش این است که کیمیایی استاد بوجود آوردن لحظه های ناب است این مهم است .
جرم یک فیلم خاطره ساز است . این فیلم فیلمی است که یک مسعود کیمیایی کامل دارد بعد از چند فیلم ضعیف از استاد کیمیایی این بار با یک فیلم کامل طرف هستیم . و با یک پولاد کیمایی پخته شده در نقش رضا سرچشمه و یک ناصر خوب و پر انرژی و یک رفیق خوب و با مرام با بازی خوب حامد بهداد که بسیار پر شور و هیجان بازی می کند طرف هستیم و بی شک بهترین سکانس های فیلم ، سکانس های دو نفره حامد بهداد و پولاد کیمیایی است . بوی رفاقت می دهد آن سکانس ها ، بوی دوستی ، بوی از خود گذشتی ، بوی مرام و ... مخصوصا سکانس دست گذاشتن بر روی مار ، که ناصر می فهمد در رفاقتش با رضا کم گذاشته است و می خواهد با این از خود گذشتی ، رفاقتش را ثابت کند و هنگامی که دستش را بر روی کیسه مار می کند ، رضا نگران می شود ، حتی رضا در هنگامی که مادرش فوت کرد آنقدر نگران و خشمگین و ناراحت نبود ولی وقتی خطر از دست رفتن رفیقش را دید بسیار ناراحت شد . یا سکانس هایی که در آمبولانس ناصر می بینیم و در راه سفر با هم هستند . چه دیالوگ ها و چه سکانس های نابی دارد آن سکانس ها . فیلم از جایی پرانرژی تر می شود که ناصر و رضا با هم همسفر می شوند .
یک از نکات ضعف فیلم ، دوبله شدن فیلم جرم است ، دوبله به فیلم ضرر زده است ولی دوبله فیلم حال و هوای فیلم های قبل از انقلاب مسعود خان کیمیایی را می دهد ولی مناسب این فیلم نیست شاید هم یکی از دلایلش این باشد که دیالوگ هایی که در دوبله است ، متفاوت است با دیالوگ هایی که با صدای سر صحنه است . صدای سر صحنه را بیشتر می پسندم ، چون رئال تر است و بوی فیلم های کیمیایی را می دهد . ولی صدای دوبله این طور نیست به نظرم .
جرم روایت گر مردی است که نمی خواهد از عقیده اش بگذرد و در آخر هم نمی گذرد ، رضا سر چشمه وقتی متوجه می شود قاسم خان آدم خوبی نیست و اعتمادی به او ندارد او را می کشد و وقتی دید آن نفر رو که باید بکشد شخص خوبی بود ، نمی کشد و می گوید من ماشه ام رو جایی می کشم که فکر کرده باشم .
از قهرمان فیلم جرم می گویم با بازی پولاد کیمیایی - این قوی ترین و زیبا ترین بازی ای بود که از پولاد تا کنون دیدم . همین و بس . بازی های بزرگانی چون جمشید مشایخی و داریوش ارجمند که همیشه تعریفی است . لعیا زنگنه هم که خصوصا با اون دیالوگ های زیبایی که برای نقشش نوشته شده بود و ببشتر از همه چیز باعث گیرایی نقشش شد زیبا و قوی دیدنی نقش افرینی کرد . شبنم درویش و نیکی کریمی خیلی تعریف ندارند البته درویش در سکانسی که رضا سرچشمه به خانه می آد و او با یکی از اهالی خانه جر و بحث می کنند خوب عمل کرده و باید تلاشش را بیشتر می کرد و هر چند که همین حد بازی خوب را مدیون استاد است و بیشتر ان را باید خود مایه می گذاشت که نتوانست .
اما و اما ... انرزی رام نشدنی سینمای ایران حامد بهداد - همیشه زیبا - قوی - محکم - جالب و هیجان انگیر نقش افرینی می کند چه برسد در فیلمی بازی کند که همه ی جنبه هایی را که با انان عاشق سینما شد را داراست : مسعود کیمیایی - فیلمی که به سبک گذشته ها ساخته شده - قهرمان - قهرمانی که در گذشته ها با بازی بازیگران مورد علاقه اش به بازی درامده اند و او تماشایشان کرده - حال امروز او در چنین فیلم و نقشی بازی کرده است پس یکی از بهترین و ماندگار ترین بازی هیای خود را بازی کرد که بر پرده ی سینماها شاهد و بینا هستیم .
رضا: آقای افجهای! این کاری که من میکنم، کار میبره. منِ بیپول،
آس، گرفتار زن و حبس، بچه و آوارگی و تنهایی. سر جیبمو میدوزم،
پا رو دل و زندگیم میذارم، که بگم نه! من اسلحهمو جایی میکشم که
فکر کرده باشم. دارم یاد میگیرم. از خود زخم یاد میگیرم. دردو
نخور. آخ بگو. یکی میگفت: «ماشه رو بی عقل که بکشی، قاتلی».
افجهای: ماشه رو رو عقل بکشی، آزادی پیدا میشه. تو شانس من و این
مردم بودی. خبر نداشتی.
بعضی اوقات حس میکنی یکی بهت احتیاج داره...بعد این حسه توی تو قوی تر میشه...قلبت شروع میکنه تند زدن،همین طور میزنه میزنه میزنه تا حس میکنی انگار تویی که احتیاج داری یکی بهت احتیاج داشته باشه یا اصلا تو به یکی احتیاج داری...بعد شروع میکنی تو اطرافینت گشتن میگردی تا ببینی اون کیه که الان احتیاج داری که بهت احتیاج داشته باشه بعد میبینی نیست...پیداش نمیکنی انگار نیست همچین کسی...بعد یاد حرفاشون میوفتی که میگن ما هستیم ما تنهات نمیذاریم با ما حرف بزن...میری تو فکر که اصلا حرفم چیه؟؟میخوام چی بگم؟؟چی رو قلبم سنگینی میکنه؟!بعد سنگینیه بیشتر میشه اما هرچی دنبالش میگردی که منشا این سنگینی چیه پیداش نمیکنی...پناه میاری به اون همیشه باهاته،اون که نمیگه هست اما هست به خیالت...باهات حرف میزنه آرومت میکنه سنگینیه ناپدید میشه انگار که نبوده...بعد به خدات میگی مرسی که این یکی هنوز هست...
ناصر: اعتصابو که نمیفهمم. سیاستم که بلد نیستم.
اما جمال شما رو که میفهمم.
ملیحه: تو که پول خوب میگیری واسه کار خلافی که
توبه توش نیست، یه خورده از اون پولو واسه زن و بچهات میذاشتی. من اون بیرون
حبسم، تو این تو آزاد! زن و بچه تو خونه، من بیرون. رفیقبازی و پول درآوردن و عشق
و حال. اما تو اون خونه رَم واس ما نذاشتی. زن طلاق، بچه گداخونه، خودم آزاد! اونی
که عین اشکبوس لم میده، یه طاق و دیوارم دور زن و بچشه. اما من از پس زندگی
نکبتیم برمیام. پول گرفتی، قلمبه! دادی واسه ننه و بابات و اون ایل گشنه خونه
خریدی. خیلی گنده شدی که فکر میکنی اول ننه، مادر، پدر... اِی! بعد زن! امضای زن
رو کاغذه، مادر امضای خداست. خیلی خوبه! بهبه! چه مَردی! اما رضا! هنوزم دلم پی
دلته.
علی : چی شده کفشت؟؟
خانم دکتر : میخش زده بیرون
-ای هر کفش دیگه ای بود انداخته بودمش بیرون.اینیکی رو دلم نمیاد!
-رهاش کن بره رئیس!
-یعنی چی؟؟
-هیچی یه رفیق داشتم هروقت هرچی اذیتش میکرد میگفت رهاش کن بره ،شرش کم میشه!چرت میگفت ولی
-اونم واسه میخ کفش!بد تر میره تو چای آدم
-از اینایی بود که تو زندان هیپنوتیزم یاد گرفته بود یه روز منو با سیمارو برد کافه دنیس
-سیما کی بود؟؟
-سیماااا...یکی از بچه های دانشگاه...
-دوسش داشتی؟
-مثلا...خیلی شبیه مینا بود همون دختر داییم که از تاریکی میترسید!
-اونم تو رو دوست داشت؟؟
-نمی دونم!من هیچی بهش نگفتم من اینجوریم همیشه هر وقت باید یه کاری بکنم یدفه اصلا هیچ کاری نمیکنم!اون روز رفتیم کافه دنیس...محمود شروع کرد به هیپنوتیز کردن تا رسید به من...منو خواب کردن بچه ها همشون پیله کردن که کی رو دوست داری!منم هیچی نگفتم!تا اینکه سیما گفت یه چیزی بگو علی...اصلا یه چیزه بی ربط بگو...بگو یه چیزایی هست که نمی دونی
-گفتی؟
-نه هیچی نگفتم این قدر که همشون حوصلشون سر رفت!از خواب بیدارم کردن
-سیما هم حوصلش سر رفت؟!
-لابد شیش ماه بعدش با محمود چاخان ازدواج کرد!
-لابد هیچیم نفهمید؟نه؟!خوب انتظار معجزه داشتی؟
-حالا کی گفته من منتظر معجزم؟میدونی این دومین باره امروز این حرف رو میشنوم؟؟!
-خوب باید یه کاری میکردی...
-مثلا تو بودی چی کار میکردی؟
-من میرفتم رو رد رو بهش میگفتم
-هااا! بهش میگفتی؟؟
-خوب آره...حالا رو در رو نه اما تلفنی بهش میگفتم
-تلفنی هم نمیتونستی بگی
-چرااا!...الو سلام ...اِاِاِ ...میخواستم بیام باهات حرف بزنم...می خواستم از خودم برات بگم یعنی راستش میخواستم امشب بگم ولی...نشد...اِم م م شاید حالا یه وقت دیگه...شایدم دیگه اصلا فرصتش پیش نیاد...به هر حال میخواستم بگم که
-دیدی نشد؟؟
_اِاِم م م م یه چیزایی هست که نمیدونی/دیدی!...من فردا دارم میرم سفر
-تاکی؟
-میرم دیگه میرم که برم دیگه تا همیشه...دارم برمیگردم!/اون پایین چیه؟؟
-هیچی یه راه که از اون ور بر میگرده همین جا
-بریم ببینیم؟؟
-بریم!
.
.
.
(علی میره خونش!)
صدای پیغام گیر تلفن : الو سلام ...اِاِاِ ...میخواستم بیام باهات حرف بزنم...می خواستم از خودم برات بگم یعنی راستش میخواستم امشب بگم ولی...نشد...اِم م م شاید حالا یه وقت دیگه...شایدم دیگه اصلا فرصتش پیش نیاد...به هر حال میخواستم بگم که
-دیدی نشد؟؟
_اِاِم م م م یه چیزایی هست که نمیدونی
در پله ی آخر چیزهایی هست که نمی دانی !
پله ی اخر میرسد به درب خروجی خانه ای کوچک که راننده ی آژانس در آن زندگی میکند ...میل به حرف نزدن در او بسیار زیاد است ...
چرا برای چه دارم با تاخیر از این فیلم میگویم ؟
چه حس خوبی این فیلم بهم داد ...صدای گرم علی مصفا ... بازی زیای لیلای حاتمی...
چقدر دوست دارم الان دوباره این فیلم رو ببینم ...اما نمیشه ...
راستی چقدر چیزهایی هست که ما میدانیم و آنها نمی دانند ...
چقدر چیزهایی هست که انها میدانند و ما نمیدانیم ...
چقدر چیزهایی هست که نه آنها میدانند و نه ما ...
چقدر چیزهایی هست که هم آنها میدانند و هم ما ...
چقدر پله ی آخر را باید صبر بکشیم تا بر بام تهران کنار شعله های آتش روی پیغامگیر هم دوستت دارم را به جای چیزهایی هست که نمیدونی ! بگذاریم ...
چقدر ...
ای باران
دانلود بخش پایانی قسمت ۲۸ سریال مدار صفر درجه ( تیر باران سرگرد فتاحی )
تصویری : لینک مستقیم ، زنده از یوتیوب
صوتی : لینک مستقیم
دانلود نسخه اصلی ترانه ی ای باران، ترانه سرا : افشین یداللهی، آهنگ ساز:فردین خلعتبری
تا ماه شب افروزم پشت این پرده ها نهان است
باران دیده ام، همدم شبم یارِ آنچنان است
جان می لرزد که ای وای اگر دلم دیگر برنگردد
ماهم به زیر خاک و دلم در این ظلمت زمان است
ای باران ای باران از غصه ام آگاهی
بزن نم به خاکش ز اشکم نپرسد چرا تنهایی
بگو به خاکم نشینه ماهی میباری بر مزارش خوش به حالت که بارانی
از قطره ات چون شکفد به خاکش سبزه همی
بوی ماهم کشان ابرِ خاکش، ابرِ باران